طرفداری | چالش‌هایی که سر الکس فرگوسن از اواخر سال 1986 با آنها روبرو شده بود، به‌عنوان درگیری‌های داخلی بزرگ تلقی می‌شدند؛ حالا این مشکلات برای اریک تن‌هاخ نیز تکرار شده‌اند. چیزهایی که بازتابی از درگیری‌های گذشته هستند.

 تن‌هاخ هرگز مثل فرگوسن مجبور به برخوردکردن با دوستاره تیم خود که در حالت مستی مصاحبه کرده‌اند نشده است (در ژانویه 1989 پل مک‌گراث و نومن وایت‌ساید این کار را انجام داده بودند)؛ هرچند مسائل به همان اندازه رسانه‌ای شده‌اند. این تصور که منچستریونایتد در حل‌وفصل مشکلات داخلی دشوار استاد است، تا حد زیادی به دو دهه حضور طلایی فرگوسن در این باشگاه پس از قهرمانی لیگ در سال 1993 بر می‌گردد. پیش از آن ممکن بود باشگاه در هرج‌ومرج بوده باشد. مک‌گراث و وایت‌ساید اولین یاغی‌های تیم او بودند؛ بااین‌وجود او تا سه سال به آنها اجازه جدایی از تیم را نداد. با وجود این‌که شبکه‌های اجتماعی در سال 1989 وجود نداشتند تا بستری برای انتقام‌گیری فوتبالیست‌ها از مربی شوند، اخبار جهان (نشریه‌ای زرد که بعدها به دلیل جاسوسی از افراد تعطیل شد) وجود داشت. فرگوسن نسبت به مک‌گراث و مشکلاتش ابراز همدردی کرد؛ بااین‌حال او هرگز «عصبانیت» این بازیکن در مصاحبه پس از جدایی با روزنامه‌های زرد را فراموش نکرد.

فرگوسن و مک‌گراث

گوردون استراکان تصمیم به ترک باشگاه گرفته بود و برایان رابسون نوشیدن را کنار نمی‌گذاشت؛ فرگوسن در سه سال (حتی بیشتر) از حضور خود در منچستریونایتد، درگیر مشکلات درون رختکن بود. شاید بتوان گفت که در آن زمان بود که فرگوسن مدیریت‌کردن باشگاهی مثل منچستریونایتد را یاد گرفت؛ حتی بزرگ‌ترین سرمربی اسبق یونایتد، سر مت بازبی، در سال‌های آخر حضور در یونایتد با غیبت‌های بدون توجیه جرج بست سروکار داشت. می‌توان گفت که این مشکلی است که همه سرمربیان بزرگ یونایتد باید آن را پشت سر بگذارند.

 اوضاع برای تن‌هاخ مطلوب نیست؛ او پس از پایان هفته دوم لیگ انگلیس با داستان جیدون سانچو و پست پین شده او در پلتفرم X (توییتر سابق) مواجه شده که در آن سرمربی خود را به نگفتن حقایق متهم کرده است. اکثر مشکلات سرمربی‌های دهه 1980 از میخانه‌ها و به‌ویژه تلویزیون اتفاق می‌افتاد. دیدگاه‌های شخصی یا حتی صحبت‌های محرمانه یک سرمربی امروزی، در یک‌چشم به‌هم‌زدن جهانی می‌شود که در واقع چالش اصلی همان است. این یکی از مواردی است که سرمربی هلندی باید در آنها پیروز شود.

توییت جیدون سانچو

درست مثل درگیری با کریستیانو رونالدو و تا حدی مارکوس رشفورد (تنبیه پس از شکست تیم) تن‌هاخ باید در درگیری با جیدون سانچو نیز پیروز شود و برنده مشخص باشد. هرچند نارضایتی عامل سرکشی سانچو بوده است؛ اما هیچ سرمربی‌ای نباید اجازه بدهد که بازیکنش با رسانه‌ای کردن مشکلات، قدرت نفوذ پیدا کند؛ در غیر این صورت مخالفان دیگر نیز اقتدار سرمربی را به چالش می‌کشند. اگر شرایط تن‌هاخ را با پپ گواردیولا و یورگن کلوپ، دو سرمربی که تیمشان قهرمان لیگ انگلیس شد مقایسه کنیم؛ متوجه می‌شویم که تیم‌های این دو مربی شرایطی متفاوت داشته‌اند و هر سرکشی احتمالی درون تیم، تا حد زیادی مسکوت باقی می‌ماند. هر دوی آنها کادر فنی باتجربه‌ای داشتند که پیش از ورود سرمربی، شروع به سامان‌دهی وضعیت کرده بودند؛ درحالی‌که تن‌هاخ وارد باشگاهی با مشکلات ریز و درشت شد.

تن‌هاخ تا حد زیادی درگیر مسئله‌ی میسون گرینوود نشد؛ زیرا این بازیکن حتی یک بازی هم تحت هدایت این سرمربی انجام نداده بود. مشکلات فعلی در مورد آنتونی تا حدودی پیچیده‌تر است؛ زیرا او یک سال پیش و با درخواست تن‌هاخ به منچستریونایتد پیوسته بود؛ سؤال در مورد هزینه گزافی که یونایتد برای یک وینگر تک‌پا و بدون سرعت خارق‌العاده پرداخت کرد، موضوع دیگری است.

میسون گرین‌وود و آنتونی

در فصل گذشته تن‌هاخ نشان داد در ایجاد تحول در باشگاهی که مسموم شده، توانایی بالایی دارد؛ چالش بعدی نیز به همان اندازه دشوار است. او نمی‌تواند هر فصل از روش یکسانی استفاده کند و نتیجه یکسانی بگیرد. مرحله دیگری برای پیشرفت وجود دارد و شرط رسیدن به آن، داشتن رویکردهای متفاوت است. درعین‌حال او باید انتظار خصومت‌هایی از سمت کسانی که کنار می‌گذارد داشته باشد.

حتی فرگوسن بزرگ نیز در اواخر دهه 80 میلادی عملکرد خوبی نداشت؛ سه نفر از بهترین بازیکنان تیم جوانان یونایتد با مصدومیت یا بیماری قادر به ادامه فوتبال نشدند. تری ونبلز، سرمربی وقت تاتنهام، با امضای قرارداد با پل گاسکوئین، منچستریونایتد را شکست داد و او به‌قدری از تصمیم برای عدم جذب جان بارنز در سال 1987 عصبانی شد که مدیر استعدادیابی باشگاه را اخراج کرد. برایان کلاف حتی تماس‌های منچستریونایتد برای استوارت پیرس را پاسخ نمی‌داد. نیوکسل پیشنهاد سه میلیون‌پوندی منچستریونایتد برای پیتر بردسلی را رد کرد و سپس او را به قیمت 1.9 میلیون پوند به لیورپول فروخت. برای یک اسکاتلندی، داشتن پارانویا طبیعی است؛ همین موارد کافی بود تا فرگوسن متقاعد شود که همۀ دنیا علیه اوست. بااین‌حال می‌توان گفت که او تجربیات ارزشمندی کسب کرد.

با افزایش مشکلات برای تن‌هاخ، ممکن است او فکر کند که این موضوع همیشه گریبانگیر مربیان یونایتد بوده است؛ باشگاهی که اغلب غیرقابل‌کنترل است. طی دو دهه، فرگوسن آموخته بود که چگونه افرادی مثل دیوید بکام و رون کین را کنار بگذارد و وین رونی را آن‌گونه تحقیر کند و درعین‌حال آاین برخورد را تبدیل به مانور اقتدار خود کند. این کار نیاز به تجربه و البته سابقه موفقیت دارد.

به قلم سم والس از تلگراف

source
عطر تلخ و خنک مردانه

توسط varzeshikhabari