با ما همراه باشید تا داستان Silent Hill را دوباره با هم مرور کنیم …
برای گیمرهای قدیمیتر، عنوان سایلنت هیل از جایگاه ویژهای برخوردار است. این بازی چنان ترسناک بود که از ۳۱ ژانویه سال ۱۹۹۹ تا به امروز لحظه به لحظهی آن در ذهن افرادیکه به تجربه این بازی نشستند، حک شده است؛ و در ذهن مخاطبین به عنوان یکی از بازیهای مهم صنعت گیم یاد میشود. نکته جالب اینجا است که تیمسایلنت در سال ۱۹۹۶ تصمیم گرفت تجربهای سینماتیک به مخاطبانش ارائه دهد تا اینکه تصمیم گرفتند وحشت را به بازیشان تزریق کنند. اوایل، کونامی با تصمیم این تیم ژاپنی از توکیو مخالفت کرد اما پافشاری تیمسایلنت باعث شد مسیر ترس را پیش بگیرند و در E3 سال ۱۹۹۸ از بازیشان رونمایی کنند که اتفاقا با استقبال بینظیر پلیرها مواجه شد و پس از انتشار نیز در نهایت بیش از دو میلیون نسخه بفروشد، این رقم برای کنسول PS1 بسیار بالاست. به مناسبت تایید نسخه ریمیک سایلنت هیل دو قصد دارم تا داستان نسخه اول را برایتان شرح دهم تا با آمادگی کامل پس از انتشار ریمیک نسخه دوم لذت کافی را ببرید. اگر داستان بازی را بهیاد ندارید و یا به هر دلیلی موفق به تجربه این بازی نبودید، باید اخطار دهم اتفاقات رخ داده درون بازی به قدری عمیق هستند که پتانسیل تبدیل به نوعی فرقه را دارا باشند پس با جدیت کامل به سراغ این مقاله بیایید.
بخش اول: شرح داستان
هری میسون، شخصیت اصلی بازی و دخترش چِریل برای خوشگذرانی و تعطیلات در حال سفر به شهر تفریحی سایلنت هیل بودند. در بین راه هری متوجه زن پلیسی میشود که با سرعت سوار بر موتور از کنارش میگذرد. کمی جلوتر هری دختر بچهای را وسط جاده میبیند که بیحرکت ایستاده و به آنها نگاه میکند. هری که شوکه شده است فرمان را میچرخاند و ترمز میکند اما از جاده منحرف شده و بیهوش میشود. پس از بههوش آمدن، هری متوجه میشود دخترش همراهش نیست و او را گم کرده است. بهطور اتفاقی هری متوجه دختر بچهای در دور دست میشود که به طرف دیگری در حال دور شدن است. هری با تمام توان شروع به دویدن میکند و وارد شهر میشود و متوجه مه مرموزی که دید را کور کرده است میشود. پس از گذر از چند کوچه تنگ و باریک در انتهای یکی از آنها جسد سلاخی شده حیوانی را میبیند و همچنین لختههای خون همه جارا فرا گرفته است (آیا لازم به ذکر است اتمسفر سنگین محیط و ترسی که بر فضا حاکم شده و گلوی مخاطب را میفشارد و راه نفس را بسته است؟). در انتهای کوچه و انحراف ورودی کوچه بعدی هری متوجه میشود همه جا تاریک شده و این موجب تعجبش میشود با اینکه روز است، چرا محیط اطرافش را تاریکی در بر گرفته است!؟ پس فندک خود را روشن کرده و به راه خود ادامه میدهد. چند قدم جلوتر هری جسد فردی را میبیند که پوستش کنده شده و از دیوار فنسی آویزان شده است که در همین حین چند هیولا چاقو بدست که آنها نیز بدون پوست هستند لنگان به سمتش هجوم میآورند و به او آسیب میزنند و هری بیهوش بر روی زمین میافتد.
وی پس از بههوش آمدن خود را صحیح و سالم بههمراه افسر پلیس زن که قبلتر در جاده دیده بود درون کافهای پیدا میکند. هری با صدای بلند از خود میپرسد: *داشتم خواب میدیدم؟* افسر پلیس که سیبِل نام دارد میگوید: *حالت خوبه؟* هری پاسخ میدهد: *احساس میکنم کامیون از روم رد شده* سپس هری از سیبل در مورد دخترش سوال میکند که آیا اورا دیده است یا خیر. سیبل پاسخ منفی میدهد و میگوید بهطور ناگهانی تمامی ساکنین شهر ناپدید شدهاند. هری تصمیم میگیرد کافه را ترک کند و بهدنبال دختر گمشدهاش برود. سیبل کلت کمری خود را به او میدهد تا بتواند از خودش محافظت کند و میگوید تصمیم دارد از آنجایی که راههای ارتباطی با شهرهای دیگر برای درخواست کمک همچون رادیو قطع هستند شخصا به شهر دیگری رفته و درخواست نیروی پشتیبانی کند. آندو از هم جدا میشوند و هری تصمیم میگیرد حالا که اسلحه بههمراه دارد به محلهای که بهاو حمله شد برود. اما درست قبل از ترک کافه صدای خش خش عجیبی میشنود و متوجه میشود منبع صدا از رادیو عجیب روی میز است. به سمت رادیو حرکت میکند که هیولای پرنده عظیم الجثهای به او حملهور میشود و هری با کمک کلت هیولا را میکشد. سپس بههمراه رادیو روانه خیابانهای سایلنت هیل شده و متوجه میشود تمامی خیابانهای شهر توسط شکافهای ایجاد شده غیر قابل عبور هستند و توان خارج شدن از شهر وجود ندارد. زمانیکه هری به خیابانیکه مورد حمله قرار گرفت میرسد در آنجا دیگر خبری از هیولا نبود و مسیر توسط آوار مسدود شده بود و چیزی جز تکه کاغذی وجود نداشت. تکه کاغذ تنها سر نخ هری برای پیدا کردن دخترش بود چون اشاراتی به حضور دخترش در مدرسه سایلنت هیل وجود داشت، پس وی تصمیم میگیرد راهی آنجا شود. اما متاسفانه تمامی مسیرها به مدرسه توسط درّههای مرموز مسدود بودند. هری توسط تکه کاغذی متوجه میشود از طریق یکی از خانهها میتواند مسیری به مدرسه پیدا کند. هری خانه را پیدا میکند اما در مخصوص توسط سه قفل قابل باز کردن نبود. پس هری توسط سرنخهای مختلف سه کلید عجیب را در گوشههای شهر پیدا میکند. یکی از کلیدها، کلید مترسک نام دارد. شاید شنیده باشید سایلنت هیل یک از فلسفیترین بازیهاست. یکی از مثالهایش اینجاست. شما این کلید را درون صندوق پستیای خالی پیدا خواهید کرد. اشاره به این موضوع که خیلیها از چیزی که درون صندوقشان است (اشاره به مغز و ذهن) استفاده نمیکنند و همچون مترسک بیفکر و بیاختیارند.
هری پس از باز کردن در، خود را به مدرسه میرساند و در آنجا با درهای قفل بسیاری روبهرو میشود. در نهایت وی با حل کردن معماهای بسیار موفق میشود قفل برج ساعتی که در حیاط مدرسه است را باز کرده و واردش شود. وی پس از طی کردن مسیر زیر زمینِ برج، دوباره سر از حیاط مدرسه درمیآورد. با این تفاوت که تاریکی محیط اطراف را در برگرفته و علامت شیطانی عجیبی وسط حیاط حک شده است. هری دوباره به درون مدرسه برمیگردد اما حالا خیلی چیزها تغییر کرده است. محیط اطراف با فنسهای آهنین خونآلود پرشده و موجودات خطرناکی در مدرسه پرسه میزنند. هری برای بار دوم درون اتاقهای مدرسه پرسه میزند و معماهای مختلفی را حل میکند. درون یکی از اتاقها بر روی میز تلفنی قرار داشت و درست زمانیکه وی میخواهد اتاق را ترک کند تلفن زنگ میخورد. هری تلفن را جواب میدهد و صدای دختر خود را میشنود که ملتمسانه درخواست کمک میکند. در نهایت هری به زیر زمین مدرسه راه پیدا میکند و مکان عجیبی را میبیند که درون آن هیولای عظیمی وجود دارد. پس از کشته شدن هیولا محیط اطراف دوباره حالت عادی پیدا میکند و هری دختر جوانی در لباس سورمهای رنگ را میبیند ولی دخترک بلافاصله محو میشود. هری از زیر زمین بیرون میآید و متوجه میشود که ناقوس کلیسا در حال به صدا درآمدن است. پس به سمت کلیسا حرکت میکند و درآنجا با زنی سیاهپوش و مرموز روبهرو میشود که حرفهای عجیبی میزند. زن به هری شیءای هرمی شکل میدهد و میگوید برای پیدا کردن دخترش بهتر است به بیمارستان شهر سر بزند.
هری از کلیسا خارج شده و به سمت بیمارستان میرود. پس از ورود به بیمارستان وی از درون یکی از اتاقها صدای شلیک میشنود پس خودرا سریعا به آنجا میرساند. درون اتاق مردی را میبیند بنام کافمن که خود را مدیر بیمارستان خطاب میکند. هری در مورد دختر خود سوال میکند و کافمن اظهار بیاطلاعی میکند و کیفش را برداشته و بیمارستان را ترک میکند. هری هم مشغول گشتن محیط میشود. پس از گشتن کامل طبقه همکف، هری سراغ آسانسور میرود و به طبقه دوم و سوم بیمارستان میرود ولی ورودی آن طبقات را قفل شده میبیند. هری که دیگر نمیداند کجا برود ناامیدانه به آسانسور بازمیگردد تا به طبقه همکف برگردد اما متوجه میشود حالا به طرز مشکوکی کلید طبقه چهارم پدیدار شده است. پس بدون معطلی به آنجا میرود؛ درون آسانسور هری رویای دختر لباس سورمهای را میبیند که وارد مغازه عتیقه فروشی میشود. با باز شدن درهای آسانسور هری متوجه میشود دوباره قدم به دنیای شیطانی خونآلود و کابوس وار گذاشته است.
حالا از طریق پلهها هری به طبقات دوم و سوم نیز راه پیدا میکند و مشغول حل معماها و پازلهای بیمارستان میشود. در این بین درون یکی از اتاقها با مایع عجیب و غلیظ قرمز رنگی مواجه میشود که بر روی زمین ریخته شده است. وی مایع را درون بطری که همراهش است میریزد و به راه خود ادامه میدهد؛ همچنین درون زیرزمین بیمارستان قاب عکسی را میبیند که عکس همان دختر بچهای که چند وقتی است هالهاش را میبیند درونش است و متوجه میشود نام دختر آلِسا است. در نهایت زمانیکه به طبقه همکف بازمیگردد پرستاری وحشت زده را میبیند که گوشهای قایم شده است. پرستار خود را لیزا معرفی میکند و میگوید فرزند هری (چِریل) را ندیده است. ناگهان هری دچار سردرد شدیدی میشود و از هوش میرود. پس از آنکه بههوش میآید متوجه میشود محیط اطراف به حالت طبیعی برگشته است و تاریک و خونآلود نیست. ناگهان سروکله زن عجیبی که در کلیسا دیده بود پیدا میشود و میگوید نامش داهلیاست. داهلیا کلید عتیقه فروشی را به هری میدهد و میگوید شهر در حال تسخیر شدن توسط تاریکی و شیطانی به نام ساموئل است و هری باید به سرعت خود را به کلیسای درون عتیقه فروشی برساند. هری به سمت فروشگاه بهراه میافتد و در بین راه به ایستگاه پلیس سر میزند. کسی آنجا نیست و از طریق اعلانات دفتر پلیس متوجه میشود آنها با مواد مخدری که کل شهر را فرا گرفته در جنگ هستند. هری پس از رسیدن به عتیقه فروشی پس از کنار زدن یکی از کمدها مسیر مخفی به زیر زمین را پیدا میکند و درست زمانیکه میخواهد پایین برود سیبِل از راه میرسد. سیبل میگوید تمامی راههای خروج از سایلنت هیل توسط درّههای مرگبار مسدود شدهاند. هری هم گزارش میدهد که زنی را دیده است که شیطانی بهنام ساموئل را مسبب بدبختیهای اخیر شهر میداند. سیبل این مباحث را خرافات مینامد و مصرف مواد را ریشه این صحبتها میخواند. همچنین اضافه میکند که کنار دریاچه دخترکی را دیده است که در هوا شناور بوده است.
سپس، هری به زیر زمین میرود و سیبل طبقه بالا نگهبانی میکند. درون زیر زمین محرابی میبیند بسیار عجیب که عکس هیولای بالدار بالای آن نصب شده است. ناگهان همه جا آتش میگیرد و هری بیهوش شده و درون بیمارستان در حالت شیطانی و خونآلود بههوش میآید و لیزا را در برابر خود میبیند. هری در مورد داهلیا از او سوال میکند و لیزا میگوید او این اطراف به خاطر کارهای دیوانهوارش مشهور است. هری بیهوش میشود و در عتیقه فروشی بههوش میآید. او دوباره خود را به بیمارستان میرساند تا مسیر رسیدن به دریاچه را از لیزا بپرسد شاید آن دخترک ربطی به دختر خودش داشته باشد. لیزا میگوید تنها راه رسیدن، شبکه فاضلاب زیر زمین است. هری پس از خروج از بیمارستان تنها مسیری که پیدا میکند پشتبام ساختمان روبهرویش است. پس به آنجا میرود و هیولای پرنده عظیمی را مقابل خود میبیند؛ پس از شکست دادن هیولا شهر دوباره به حالت عادی باز میگردد. هری در بین مسیر خود به سمت دریاچه درون یکی از ساختمانها دکتر کافمن را گرفتار هیولا میبیند و جانش را نجات میدهد. کافمن از او تشکر میکند و از ساختمان خارج میشود اما بهخاطر حمله هیولا کلید و برگه کاغذی از جیبش بیرون افتاده بود. پس از آنکه هری با استفاده از محتویات کاغذ و کلید مکان مخفی دکتر را پیدا میکند متوجه میشود وی شیشه کپسول قرمز رنگی را مخفی کرده است، همچون همان مایعی که قبلتر هری درون بیمارستان از روی زمین جمع کرده بود. کافمن از راه میرسد و خشمگینانه هری را بهخاطر اینکار تهدید میکند و شیشه را از او میقاپد و محل را ترک میکند. هری بهخاطر اتلاف وقت خود را سرزنش میکند و به سمت دریاچه میرود. وقتی به آنجا میرسد قایقی نظرش را جلب میکند. درون قایق هری با سیبل و داهلیا روبرو میشود. داهلیا به آنها میگوید درون برج فانوس دریایی و پارک تفریحی دو نماد از ساموئل وجود دارد که باید سریعا از بین برده شوند. سیبل به سمت پارک حرکت میکند و هری به سمت فانوس دریایی. در آنجا هری با نماد و آلسا روبرو میشود و مثل همیشه آلسا بلافاصله محو میشود. هری پس از برگشتن متوجه میشود سیبل هنوز به قایق برنگشته پس راهی پارک تفریحی میشود. در آنجا هری سیبل را میبیند که با ظاهری شیطانی و رفتاری عجیب به او حملهور میشود. هری که نمیداند چکار کند مواد عجیب قرمز رنگ درون بطری همراهش را بر روی سیبل میریزد. ناگهان انگلی بسیار بزرگ از بدن سیبل خارج میشود و جسم بیحال سیبل بر روی زمین میافتد. هری در کنار جسد سیبل اعتراف میکند که ۷ سال پیش چریل را که نوزاد بوده است کنار جاده رها شده پیدا کرده و در اصل دختر خود او نیست.
هری پس از خارج شدن از پارک با آلسا روبرو میشود و دختر با نیروهای ماورایی هری را به گوشهای پرتاب میکند. هری نیز با شیء هرمی شکلی که داهلیا به او داده بود به آلسا حمله کرده و اورا ضعیف میکند. ناگهان سروکله داهلیا پیدا میشود و آلیسا را میگیرد. هری نیز بیهوش شده و دوباره درون بیمارستان به هوش میآید. هری پس از باز کردن در اتاق متوجه میشود در مکانیست که هر اتاق مربوط به یک قسمت از شهر است. جایی متشکل از اتاقهای بیمارستان و مدرسه و غیره. هری مشغول جستوجو در این مکان عجیب میشود و به حل معماهایش میپردازد. در نهایت هری از طریق خاطراتی که به او الهام میشود متوجه میشود آلسا از خردسالی مورد ظلم و ستم داهلیا واقع شده است و از زمان ورود هری به این شهر از او سو استفاده کرده تا با محدود کردن قدرتهای آلسا بتواند اورا بهچنگ آورد.
کمی جلوتر هری به زیرزمین این مکان نفرین شده راه پیدا میکند و داهلیا و آلیسا و بدنی باندپیچی شده بر روی ویلچر را مشاهده میکند. هری به داهلیا میگوید چریل را به او پس بدهد و داهلیا میگوید چریل و آلسا در اصل یکی هستند. سپس نور سفیدی شروع به درخشش میکند و پس از چند ثانیه بهجای جسم باندپیچی شده بر روی ویلچر و آلسا، دختری تماما سفید پوش و نورانی را میبینیم. ناگهان سروکله کافمن پیدا میشود و با شلیک گلوله داهلیا را زخمی میکند. کافمن میگوید این قرار ما نبود که تا ابد شهر در این وضعیت اسفناک فرو برود و داهلیا جواب میدهد برای رسیدن به اهدافم دیگه به تو احتیاجی ندارم. کافمن هم با عصبانیت کپسول حاوی مواد قرمز رنگی را که قبلتر دیدیم جاسازی کرده بود را به طرف دختر سفید پوش پرتاب میکند. پس از برخورد مایع با دختر، شیطانی بالدار از داخل بدن دختر بیرون میآید که به نظر خود ساموئل است. اولین کاری که شیطان میکند کشتن داهلیاست و سپس هری با شیطان مبارزه میکند و اورا از بین میبرد.
محیط اطراف در حال از بین رفتن بود که دختر سفید پوش نوزادی تازه متولد شده را بهدست هری میدهد و دروازهای نورانی برای او باز میکند تا بتواند از مهلکه بگریزد. در این حین سیبل هم از راه میرسد و با هری از دروازه میگریزند. کافمن نیز میخواست همین کار را بکند اما در آخرین لحظات لیزا اورا از پشت میگیرد و مانع خروجش میشود. در سکانس پایانی ما هری و سیبل را میبینیم که شادمان، کنار جاده در حال مشاهده نوزاد هستند. پایانهای دیگری هم هستند اما ما برای درک بهتر داستان به یکی دیگر از پایانها نیاز داریم. درون این پایان بازیکن نه مایع مخفی شده کافمن را پیدا میکند و نه مایع قرمز رنگ درون بیمارستان. اینگونه سیبل نجات پیدا نمیکند. در نهایت زمانیکه دنیای کابوسوار درحال نابودیست هری نمیتواند خودرا به موقع نجات دهد و میمیرد. سپس کاتسینی به بازیکن نشان داده میشود که هری درون ماشین در جاده ورودی سایلنت هیل پس از تصادف درون ماشین مرده است.
بخش دوم مقاله : تحلیل و تفسیر
حتی پایان خوب بازی که بهنظر کاملترین است بهما این موضوع مهم را نمیفهماند که تمامی بازی درون ناخودآگاه آلسا رخ میدهد. در طول بازی ما با دنیای شیطانی و عادی سایلنت هیل روبرو هستیم و به همین خاطر بازیکن فکر میکند دنیای خونآلود، دنیای خیال است. اما در پایان بسیار بد، که جسد هری بیرون از شهر درون ماشین دیده میشود متوجه میشویم که تمامی اتفاقات درون بازی نوعی از رویای ساخته شده درون ذهن آلساست. این موضوع بهوضوح برای افرادی که چشم دیدن و قدرت درک کردن را دارا هستند قابل لمس است. بهعنوان مثال تمامی دشمنان بازی زاده ترسهای آلسا هستند. برای نمونه به این موضوع اشاره میکنم که درون مدرسه به کتابی برخواهید خورد که افسانه شکارچی را روایت میکند که با کرم غولپیکری مبارزه میکند و زمانیکه کرم دهن باز کرد شکارچی به دهان موجود تیر میزند و اورا از پای در میآورد. پس از راهیابی به زیر زمین نسخه شیطانی مدرسه، شما همان کرم نقاشی شده درون کتاب را خواهید دید که آسانترین روش کشتنش مربوط به زمانیست که دهن باز میکند. دیگر دشمنان بازی هم همینطور. از سگهای هار گرفته تا سوسکهای غول پیکر و پرستارهای چاقو بهدست تماما نشات گرفته از ترسهای آلسا هستند. افراد فرقه مخفی درون سایلنت هیل که معتقد بودند با مصرف مواد مخدر میتوانند چیزهای ماورایی ببینند با برگزاری مناسک شیطانی بهرهبری داهلیا همیشه سعی داشتند تا ساموئل را احضار کنند. پس از بهدنیا آمدن آلسا، دختر داهلیا، وی متوجه قدرتهای ماورایی دخترش میشود و سعی میکند با اجرای مناسک مختلف ساموئل را از طریق دخترش به این دنیا بکشاند. در یکی از مراسمات که آتش بزرگی برپا شده بود خانه و آلسا آتش میگیرند. از آن زمان جسم آلسا در اختیار داهلیا بود اما روح و هوشیاری او دیگر در دسترس نبود و بهنوعی دخترک به کما میرود. داهلیا نیز بهدنبال نیمه دیگر آلسا میگشت تا با کامل کردن دخترش و اجرای دوباره مراسم، ساموئل را احضار کند. نیمه دیگر آلسا در کنار جاده بهشکل نوزاد ظاهر میشود و هری و همسرش پس از پیدا کردن دختر، اورا به فرزند خواندگی قبول میکنند. سه سال بعد همسر هری(که همسر دومش میباشد.همسر اول مرده بود) بر اثر بیماری ناشناسی میمیرد. چریل یا همان آلسا نیز در سن هفت سالگی هری را متقاعد میکند تا اورا به شهر توریستی سایلنت هیل ببرد.
وقت آن رسیده که با شما در مورد لیزا صحبت کنم. در آخرین دیدار هری با لیزا او لنگان به سمت هری میرود و از او میخواهد در کنارش بماند. هری که پس از دیدن صدها پرستار هیولا شکل از این نوع رفتار لیزا میترسد اورا به سمت دیوار هل میدهد. تمامی بدن لیزا بعد از برخورد بهطرز عجیبی شروع به خونریزی میکند و هری از وحشت پا به فرار میگذارد.
در اواخر بازی از طریق نوار ویدیوای بدست آمده متوجه میشویم لیزا از بلاهایی که برسر آلسا میآمد با خبر بوده و میدانسته که کافمن و فرقه پشت پرده، علت تمامی ماجراهای مواد مخدر و انگل هستند تا تمامی شهر را آماده ورود ساموئل کنند. اما چرا این موضوعات را با پلیس در میان نگذاشته بود؟ چون کافمن اورا آلوده به مواد مخدر کرده بود و این اعتیاد، وابستگی شدید لیزا به کافمن را بهوجود میآورد. به همین دلیل در آخرین لحظات جلوی خروج کافمن را از ناخودآگاه آلسا میگیرد و اینگونه از وی انتقام میگیرد. و اما معنی خونریزی عجیب آلسا در هنگام برخوردش با دیوار چه بود؟ او قبلتر در دنیای خارج از دنیای عجیب آلسا مرده بود و حضورش در اینجا میتواند به معنای روح او یا خاطرهای در گوشه ذهن آلسا باشد. اینکه لیزا یک روح است یا یک ناخودآگاه مشخص نیست. درون دموی بازی کنسل شده سایلنت هیل که توسط آقایان دلتورو و کوجیما در حال ساخت بود روح درون خانه نیز لیزا نام داشت. همچنین کوجیما دموی خودرا با نام PT(playable Teaser) منتشر کرد که میتواند اشارهای به گروه پخش مواد مخدر در سایلنت هیل باشد که PTV نامگذاری شدند.
فکر کنم صحبت در مورد نسخه اول سایلنت هیل تا به اینجای کار کافی باشد. امیدوارم پس از خواندن این مقاله رغبت پیدا کرده و سراغ انجام این بازی بروید. بهخاطر صداگذاری و لول دیزاین عجیب این بازی تجربهاش بعد از این همه سال هنوز هم ترسناکتر از بازیهای هم سبک امروزیست.
source