هفته گذشته مهلت ثبتنام برای انتخابات فدراسیون فوتبال به پایان رسید. این انتخابات که قرار است در ۱۱ اسفندماه برگزار شود، رئیس جدید فوتبال ایران را برای چهار سال آینده مشخص خواهد کرد. پنج نامزد شامل مهدی تاج، حیدر بهاروند، علی کفاشیان، شهابالدین عزیزیخادم و امیر عابدینی با حضور در ساختمان فدراسیون فوتبال در خیابان سئول جنوبی تهران، برای شرکت در انتخابات ثبتنام کردند. اسامی نهایی نامزدها پس از طی مراحل تأیید صلاحیت، در ۲۰ بهمن اعلام خواهد شد.
نگاهی به کاندیداهای این انتخابات نشاندهنده یک واقعیت تلخ است. از دهه ۷۰ تاکنون، هر یک از این پنج نفر در مقاطعی مسئولیت مدیریت فوتبال کشور را بر عهده داشتهاند. از امیر عابدینی که در دهه ۷۰ در فدراسیون حضور داشت تا علی کفاشیان که در دهه ۸۰ به عنوان چهرهای شناختهشده در فوتبال مطرح شد. مهدی تاج نیز در دو دوره در دهه ۹۰ و ۱۴۰۰ ریاست فدراسیون را بر عهده داشت، و شهابالدین عزیزیخادم که در اسفند ۹۹ به این سمت رسید، اما دوران ریاستش کمتر از یک سال طول کشید. حیدر بهاروند نیز با تکیه بر سمت مدیریت سازمان لیگ فوتبال در دهه اخیر، تجربهای در مدیریت فوتبال دارد و برای مدتی کوتاه سرپرست فدراسیون بود.
به عبارت دیگر، کارنامه فوتبال ایران در سه دهه گذشته حاصل عملکرد همین پنج نامزد است که اکنون برای رسیدن به صندلی ریاست فدراسیون در ۱۱ اسفند تلاش میکنند. مرور اتفاقات سه دهه گذشته در فوتبال ایران، میتواند معیار خوبی برای ارزیابی عملکرد این مدیران باشد. البته بحث بر سر مثبت یا منفی بودن کارنامه آنها نیست، چرا که هر یک از این افراد در دوران مدیریت خود نقاط قوت و ضعفی داشتهاند.
سوال اصلی این است که چرا فوتبال ایران در چرخهای از نامهای تکراری گیر کرده است؟ چرا هر بار با چرخش این چرخه، یکی از این مدیران جای خود را به دیگری میدهد؟ چرا مدیرانی مانند عابدینی یا کفاشیان پس از سالها دوری، دوباره به دنبال بازگشت به صندلی مدیریت هستند؟ این سوالات درباره تاج، بهاروند و عزیزیخادم نیز مطرح است. چرا فوتبال ایران در دایرهای محدود و تنگ محصور شده است؟
انتخابات ۱۱ اسفند، هر کدام از این پنج نفر را که به عنوان رئیس جدید فدراسیون انتخاب کند، بعید است که فوتبال ایران را با تغییرات چشمگیری مواجه کند. انتظار یک تحول بزرگ یا هوای تازه در این انتخابات وجود ندارد. با توجه به سبک مدیریتی و کارنامه مشخص هر یک از این افراد، مسیر آینده فوتبال ایران قابل پیشبینی است.
در شرایطی که مدیریت یکی از نقاط ضعف اصلی فوتبال ایران در سطح باشگاهی و فدراسیونی است، این سوال مطرح میشود که چرا فوتبال ایران توانایی معرفی و تربیت مدیران جدید را ندارد و همواره صندلیهای مدیریتی بین چهرههای تکراری تقسیم میشود؟ پاسخ این سوال را باید در سیستم بسته مدیریتی فوتبال ایران جستوجو کرد؛ سیستمی که برنامهای برای تربیت و آموزش مدیران جدید ندارد. این روند باعث شده است که برخی مدیران پس از ۳۰ سال و برخی دیگر پس از نزدیک به ۱۰ سال، دوباره برای نشستن روی صندلی مدیریت تلاش کنند.
فوتبال ایران در حالی از تربیت مدیران جدید غافل مانده است که فوتبال دنیا هر سال با دانش و روشهای مدیریتی بهروزتر پیشرفت میکند. توسعه فوتبال نیازمند مدیرانی است که به دانش روز مجهز باشند، اما فوتبال ایران برنامهای برای استفاده از چنین مدیرانی ندارد و در برابر ورود چهرههای جدید به دایره مدیریتی مقاومت میکند.
نتیجه این سیستم بسته و عدم تربیت مدیران مجهز به دانش روز، وضعیت فعلی فوتبال ایران است؛ فوتبالی که چه در سطح باشگاهی و چه در سطح ملی، در حال عقبگرد است.