به گزارش “ورزش سه”، تصویرِ حمید صدر، با آن موهای بلند، نگاه عمیق، جورابهای بالا کشیده و کفشهای چرمی که بوی فوتبال دهه پنجاه میدهند، فقط یک قاب عکاسی نیست. انگار صفحهای گمشده از یک رمان است؛ نویسندهای که به جای نشستن پشت میز، ایستاده وسط زمین، بیواژه اما سرشار از معنا.
او را با کلماتش میشناختیم، اما این عکس، قصهای دیگر تعریف میکند. حالا که رفته، دخترش نگاتیوهایی را منتشر میکند که سالها در تاریکی منتظر نور بودند. تصویرهایی که برای دیدهشدن گرفته نشده بودند، اما حالا، در غیاب او، دیده میشوند و میلرزند.
خیلیها گفتند شبیه جرج بست است. بله، شاید. همانقدر شاعرانه، همانقدر سرکش. فقط فرقشان این است که بست، فوتبال را انتخاب کرد و حمید، نوشتن را. با این حال، در این تصویر، آنقدر به یک بازیکن شبیه است که انگار لحظهای دیگر قرار است پاس گل بدهد.

دلتنگی برای حمید صدر فقط دلتنگی برای یک نویسنده نیست؛ دلتنگی برای نسلیست که فوتبال را از زمین خاکی آغاز میکرد و به درک جهان میرسید. برای نسلی که نگاه میکرد، تحلیل میکرد، و بعد مینوشت؛ نه برای دیده شدن، بلکه برای فهمیدن.
و اگر روزی بخواهند از فوتبال ایران مجسمهای بسازند، باید از همین عکس شروع کنند. چون اینجا، فوتبال نه یک بازی، که یک زندگیست؛ با لبخند، با دلتنگی، با حرکتی آرام از نور به سایه.
source