درد مزمن گلو، احساس وجود تودهای آزاردهنده هنگام بلع، یا دشواری در قورت دادن غذا، علائمی هستند که ذهن را بیدرنگ به سمت عفونتهای حلق، مشکلات گوارشی یا بیماریهای مری هدایت میکنند. با این حال، در سناریویی که کمتر مورد توجه قرار میگیرد، ریشه این شکایات نه در گلو، بلکه در ساختار پیچیده و حیاتی ستون فقرات گردنی نهفته است که شما را احتمالا نیازمند نوبتگیری از دکتر ارتوپد میکند.
ارتباط میان آسیبشناسیهای دیسک گردن و بروز علائم حلقی، یک واقعیت بالینی مهم است که به دلیل ماهیت غیراختصاصی و همپوشانی با بیماریهای شایعتر، اغلب در چرخهای طولانی از تشخیصهای نادرست پنهان میماند. درک این پیوند مستلزم کاوشی عمیق در همسایگی تنگاتنگ ساختارهای اسکلتی، عصبی و گوارشی در ناحیه گردن است؛ ناحیهای که در آن، یک تغییر جزئی در یک سیستم میتواند آبشاری از عواقب را در سیستم مجاور به راه اندازد.
این تحلیل جامع، با عبور از تصورات رایج، به بررسی دقیق مبانی آناتومیک، فرآیندهای بیماریزا و مکانیسمهای فیزیکی و عصبی میپردازد که توضیح میدهند چگونه یک مشکل در مهرههای گردن میتواند خود را به شکل یک گلودرد مقاوم به درمان نشان دهد و چرا نگاهی فراتر از حلق برای یافتن پاسخ ضروری است.
پیوند جداییناپذیر ستون فقرات و حلق
برای فهم عمیق ارتباط میان ستون فقرات گردنی و علائم گلو، ابتدا باید نقشه آناتومیک این منطقه پیچیده را ترسیم کرد. گردن تنها یک ستون برای نگه داشتن سر نیست، بلکه یک چهارراه حیاتی است که در آن سیستمهای اسکلتی، عصبی، گوارشی و تنفسی در فاصلهای میلیمتری از یکدیگر قرار گرفتهاند. این همجواری نزدیک، شالوده فیزیکی تمام فعل و انفعالاتی است که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد.
ستون فقرات گردنی، بخش فوقانی و بسیار متحرک ستون مهرهها، از هفت مهره استخوانی تشکیل شده است که با نامهای تخصصی C1 تا C7 شناخته میشوند. این مهرهها در کنار هم یک کانال مرکزی محافظتشده را شکل میدهają که نخاع، این شاهراه حیاتی سیستم عصبی مرکزی، از درون آن عبور میکند. وظیفه اصلی این ساختار، فراهم آوردن بستری پایدار و در عین حال انعطافپذیر برای پشتیبانی از وزن سر و تسهیل دامنه حرکتی گسترده آن است.
دو مهره اول، C1 موسوم به «اطلس» و C2 موسوم به «آکسیس»، دارای ساختاری منحصربهفرد هستند که به طور خاص برای امکانپذیر ساختن حرکات چرخشی سر تکامل یافتهاند. در مقابل، مهرههای C3 تا C7 ساختاری مشابه دارند و توسط مفاصل کوچکی به نام مفاصل فاست در پشت به یکدیگر متصل میشوند تا حرکات خمشی و جانبی گردن را ممکن سازند.

دیسکهای بین مهرهای بالشتکهای حیاتی گردن
میان هر دو مهره گردنی از C2 به پایین، یک ساختار غضروفی انعطافپذیر به نام دیسک بین مهرهای قرار گرفته است. این دیسکها همانند بالشتکهای بیولوژیکی عمل کرده و نقش یک ضربهگیر طبیعی را ایفا میکنند؛ آنها فشارهای وارد شده بر ستون فقرات در طی فعالیتهای روزمره را جذب کرده و از ساییدگی استخوانهای مهره بر روی یکدیگر جلوگیری مینمایند. هر دیسک از دو بخش اصلی با کارکردهای متفاوت تشکیل شده است.
بخش مرکزی آن، «نوکلئوس پالپوزوس» یا هسته دیسک نام دارد که ساختاری ژلهمانند و سرشار از آب دارد و مسئولیت اصلی جذب شوک را بر عهده دارد. اطراف این هسته نرم را یک حلقه خارجی محکم و چندلایه از بافت کلاژن به نام «آنولوس فیبروزوس» یا حلقه فیبری فرا گرفته است که وظیفه آن، مهار کردن هسته و حفظ یکپارچگی ساختاری دیسک است. یک ویژگی بیولوژیکی حیاتی دیسکها، طبیعت تقریباً بدون رگ خونی یا «آواسکولار» آنهاست.
این ساختارها تغذیه خود را نه از طریق جریان خون مستقیم، بلکه از طریق فرآیند آهسته انتشار از صفحات انتهایی مهرههای مجاور دریافت میکنند. این خصوصیت توضیح میدهد که چرا توانایی دیسکها برای ترمیم خود پس از آسیبدیدگی بسیار محدود است. همچنین، عصبدهی حسی دیسک عمدتاً به لایههای خارجی حلقه فیبری محدود میشود و به همین دلیل، مراحل اولیه تخریب دیسک ممکن است کاملاً بدون درد سپری شود.
حلق و حنجره در همسایگی مستقیم مهرهها هستند
مهمترین و کلیدیترین اصل آناتومیک در این بحث، مجاورت بسیار نزدیک ساختارهای گوارشی و تنفسی گلو با ستون فقرات گردنی است. حلق، که لوله عضلانی مسئول عبور هوا و غذا است، و حنجره یا جعبه صدا، دقیقاً در فضای جلویی مهرههای گردنی میانی و تحتانی، یعنی در سطح مهرههای C3 تا C6، قرار گرفتهاند.
این همسایگی آنقدر نزدیک است که میتوان گفت سطح قدامی یا جلویی مهرههای گردنی، عملاً دیواره خلفی یا پشتی حلق و بخش بالایی مری را تشکیل میدهد. این واقعیت آناتومیک، پارادایم فکری رایج را به چالش میکشد. بر این اساس، هرگونه تغییر ساختاری در جلوی ستون فقرات، مانند رشد یک خار استخوانی یا بیرونزدگی دیسک به سمت جلو، دیگر یک مسئله داخلی ستون فقرات محسوب نمیشود، بلکه به یک توده فضاگیر در «فضای پشت حلق» تبدیل میشود که میتواند مستقیماً بر ارگانهای حیاتی بلع و تنفس فشار وارد کند.
این درک، توضیح میدهد که چرا علائم میتوانند کاملاً موضعی در گلو باشند و لزوماً با دردهای عصبی تیرکشنده به بازو همراه نباشند.
پاتوفیزیولوژی: فرآیندهای آسیبرسان در ساختار دیسک گردن
با درک نقشه آناتومیک، اکنون میتوان به بررسی فرآیندهای پاتولوژیکی پرداخت که این تعادل ظریف را بر هم زده و منجر به بروز علائم حلقی میشوند. آسیبشناسیهای ستون فقرات گردنی معمولاً به عنوان یک طیف یا «آبشار دژنراتیو» در نظر گرفته میشوند که با افزایش سن و تحت تأثیر عوامل دیگر به تدریج پیشرفت میکنند.
آبشار دژنراتیو: از فرسایش تا تشکیل خار استخوان
شرایطی مانند بیماری دژنراتیو دیسک، اسپوندیلوز و تشکیل استئوفیت، رویدادهای مجزا نیستند، بلکه مراحل مختلفی از یک فرآیند تخریبی پیوسته به شمار میروند. این فرآیند معمولاً با «بیماری دژنراتیو دیسک» آغاز میشود. در این مرحله، هسته دیسک به تدریج محتوای آب خود را از دست میدهد، فرآیندی که به آن «دسیکاسیون» میگویند.
با کاهش آب، دیسک ارتفاع و انعطافپذیری خود را از دست داده و شکنندهتر میشود. کاهش ارتفاع دیسک، فشار بیشتری را به مفاصل فاست در پشت مهرهها وارد میکند و میتواند به «اسپوندیلوز گردنی» منجر شود که اصطلاحی کلی برای توصیف تغییرات آرتروزی در ستون فقرات است. این فرآیندها منجر به بیثباتی در یک واحد حرکتی ستون فقرات میشوند.
در پاسخ به این بیثباتی، بدن در یک تلاش جبرانی برای پایدار ساختن مفصل، شروع به ایجاد استخوان اضافی در لبههای مهرهها میکند. این زوائد استخوانی که به «خار استخوان» معروف هستند، در علم پزشکی «استئوفیت» نامیده میشوند. استئوفیتها میتوانند به سمت عقب و داخل کانال نخاعی رشد کرده و به نخاع یا ریشههای عصبی فشار آورند، یا به سمت جلو یا قدام رشد کنند.
استئوفیتهای قدامی، اگرچه اغلب بدون علامت هستند، اما در صورت رشد بیش از حد، نقش اصلی را در ایجاد فشار مستقیم بر حلق و مری و بروز علائم بلع و گلودرد ایفا میکنند.

فتق دیسک گردن
فتق دیسک گردن زمانی رخ میدهد که مواد داخلی و ژلهمانند هسته دیسک از محل طبیعی خود جابجا شده و از طریق یک ضعف یا پارگی در حلقه فیبری خارجی به بیرون نشت کند. شدت این بیرونزدگی میتواند متفاوت باشد. در حالت «بیرونزدگی» یا «برآمدگی»، حلقه خارجی هنوز سالم است اما تحت فشار هسته به بیرون رانده شده است.
در حالت «اکستروژن»، هسته از طریق یک پارگی کامل در حلقه به فضای اطراف نفوذ میکند. شدیدترین حالت نیز «سکستراسیون» نام دارد که در آن قطعهای از هسته به طور کامل جدا شده و به صورت یک قطعه آزاد در کانال نخاعی قرار میگیرد.
در حالی که فتق دیسک خلفی یا پشتی که به نخاع و ریشههای عصبی فشار میآورد شایعتر است، فتق دیسک به سمت قدام یا جلو نیز ممکن است رخ دهد. این نوع فتق، هرچند نادرتر، میتواند به طور مستقیم به ساختارهای حلق و مری فشار وارد کرده و علائمی مشابه با استئوفیتهای بزرگ ایجاد کند. فرسایش ناشی از افزایش سن، حرکات تکراری و نامناسب، و عوامل ژنتیکی از دلایل اصلی فتق دیسک هستند. سبک زندگی، به ویژه سیگار کشیدن، با کاهش اکسیژنرسانی به بافت دیسک، این فرآیند تخریبی را تسریع میکند.
بیماری دیش: استخوانسازی گسترده و غیرعادی در ستون فقرات
هایپراستوز اسکلتی ایدیوپاتیک منتشر، که بیشتر با نام اختصاری «دیش» یا «بیماری فورستیر» شناخته میشود، یک بیماری سیستمیک و متابولیک است که با استخوانی شدن گسترده لیگامانها و تاندونها، به ویژه لیگامان طولی قدامی ستون فقرات، مشخص میشود. این فرآیند منجر به تشکیل پلهای استخوانی بزرگ و پیوسته در جلوی چندین مهره متوالی میشود که در تصاویر رادیوگرافی، ظاهری کلاسیک شبیه به «موم شمع روان» ایجاد میکند.
این تودههای استخوانی حجیم میتوانند به طور قابل توجهی بر ساختارهای مجاور مانند مری و نای فشار وارد کرده و باعث دیسفاژی شدید (اختلال بلع)، گرفتگی صدا یا حتی در موارد نادر، مشکلات تنفسی شوند. این بیماری اغلب در مردان مسن، به ویژه افراد بالای ۵۰ سال، و کسانی که مبتلا به اختلالات متابولیک مانند دیابت و چاقی هستند، دیده میشود و یکی از علل مهم اما کمتر شناختهشده دیسفاژی مکانیکی به شمار میرود.
چگونه آسیب گردن به گلو میرسد؟
ارتباط بین اختلالات ستون فقرات گردنی و علائم حلقی از طریق چندین مکانیسم مجزا اما گاهی همپوشان قابل توضیح است. این مکانیسمها را میتوان به دو دسته اصلی تقسیم کرد: فشار مکانیکی مستقیم یا مشکلات «سختافزاری»، و اختلالات عملکردی و عصبی یا مشکلات «نرمافزاری». تمایز بین این دو برای انتخاب رویکرد درمانی مناسب بسیار حیاتی است.

فشار مکانیکی مستقیم استئوفیتهای قدامی
این مکانیسم، مستقیمترین و قابل فهمترین ارتباط بین ستون فقرات و گلو است. همانطور که پیشتر توضیح داده شد، رشد استئوفیتهای قدامی از لبههای مهرهها، به ویژه در سطوح C3 تا C7، یا بیرونزدگی قدامی دیسک، باعث ایجاد یک توده سخت و فضاگیر در فضای پشت حلق میشود. این توده به طور مستقیم به دیواره خلفی حلق و مری فشار وارد کرده و باعث تنگی فیزیکی مسیر عبور غذا میشود. این فشار در هنگام بلع، زمانی که حلق و حنجره به سمت بالا و جلو حرکت میکنند، و همچنین با حرکات گردن مانند خم شدن به جلو، تشدید مییابد.
فشار مکانیکی مزمن میتواند به یک واکنش التهابی موضعی، ورم یا اِدِم بافتهای نرم اطراف و در موارد طولانیمدت، به فیبروز یا سخت شدن دیواره مری منجر شود. این تغییرات ثانویه، انعطافپذیری و تحرک طبیعی مری را کاهش داده و مشکل بلع را تشدید میکنند.
گزارشهای موردی متعددی این مکانیسم را تأیید کردهاند. به عنوان مثال، یک گزارش موردی برجسته، مردی ۳۲ ساله را توصیف میکند که با شکایت اصلی دیسفاژی مراجعه کرده بود. تصویربرداری امآرآی یک فتق دیسک قدامی در سطح C4-C5 را نشان داد که به طور مستقیم مری را تحت فشار قرار داده بود. پس از عمل جراحی و برداشتن دیسک، علائم دیسفاژی بیمار به طور کامل برطرف شد. این مورد به وضوح نشان میدهد که نه تنها استئوفیتها، بلکه فتق دیسک نیز میتواند عامل فشار مکانیکی مستقیم باشد.
اختلالات عصبی و پدیده درد ارجاعی
این دسته از مکانیسمها پیچیدهتر بوده و شامل اختلال در کنترل عصبی و عملکرد عضلانی فرآیند بلع و همچنین پدیده درد ارجاعی است. اصطلاح «دیسفاژی سرویکوژنیک» برای توصیف اختلال بلع ناشی از مشکلات ستون فقرات گردنی به کار میرود که لزوماً از طریق فشار مکانیکی مستقیم ایجاد نمیشود.
یکی از مکانیسمهای پیشنهادی، اختلال در بازخورد حسی-حرکتی است. فرآیند بلع نیازمند هماهنگی دقیق بین سیگنالهای حسی از حلق و پاسخهای حرکتی از عضلات است. درد مزمن، اسپاسم عضلانی و تغییر در بیومکانیک گردن میتواند سیگنالهای حسی عمقی ارسالی از گردن به ساقه مغز را مختل کند. این ورودیهای حسی نادرست میتوانند هماهنگی عضلات بلع را بر هم زده و منجر به یک پاسخ حرکتی ناکارآمد شوند. مکانیسم دیگر، «درد ارجاعی» است.
این پدیده زمانی رخ میدهد که درد ناشی از یک ناحیه از بدن در ناحیه دیگری احساس میشود. تحریک یا فشار بر ریشههای عصبی گردنی، به ویژه ریشههای فوقانی (C2, C3, C4) که در حس ناحیه گردن و صورت نقش دارند، میتواند باعث ایجاد دردی شود که توسط مغز به ناحیه گلو ارجاع داده میشود.
این درد، که ماهیتی تیز یا سوزشی دارد، ممکن است با گلودردهای عفونی اشتباه گرفته شود، اما معمولاً با حرکات گردن تشدید مییابد و با علائم عفونت همراه نیست. در نهایت، فرآیندهای التهابی نیز میتوانند نقش داشته باشند. هنگامی که یک دیسک دچار پارگی میشود، مواد شیمیایی التهابزا از هسته دیسک به فضای اطراف نشت میکنند. این مواد میتوانند بافتهای نرم جلوی ستون فقرات، از جمله فضای پشت حلق را تحریک کرده و منجر به یک واکنش التهابی موضعی شوند که به صورت گلودرد یا ناراحتی در گلو احساس میشود.
ارزیابی بالینی و چالشهای مسیر تشخیصی
تشخیص صحیح منشأ گردنی برای علائم حلقی به دلیل ماهیت غیراختصاصی علائم و همپوشانی با بیماریهای شایعتر، یک چالش بالینی محسوب میشود. این وضعیت اغلب به عنوان یک «تشخیص بالینی پنهان» باقی میماند، زیرا بیماران معمولاً به متخصصانی مراجعه میکنند که ممکن است به طور روتین ستون فقرات گردنی را به عنوان علت احتمالی در نظر نگیرند.
شرح حال بیمار
گرفتن یک شرح حال دقیق، اولین و مهمترین گام در مسیر تشخیصی است. پزشک باید به دنبال الگوهای خاصی در علائم بیمار باشد که میتوانند به عنوان سرنخ عمل کنند. یکی از مهمترین این سرنخها، ماهیت مزمن گلودرد است؛ دردی که بیش از چند هفته به طول انجامیده و به درمانهای معمول مانند آنتیبیوتیکها پاسخی نداده است.
نکته کلیدی دیگر، ارتباط علائم با وضعیت گردن است. اگر بیمار گزارش دهد که گلودرد یا مشکل بلع با حرکات خاص گردن مانند خم شدن به جلو یا عقب تشدید میشود یا پس از قرار گرفتن طولانیمدت در یک وضعیت خاص (مانند کار با کامپیوتر) بدتر میشود، شک به منشأ گردنی تقویت میگردد. وجود علائم همراه مانند درد همزمان در ناحیه گردن، سردردهای پسسری، یا انتشار درد به شانه و بازو نیز میتواند یک راهنمای تشخیصی قوی باشد.
احساس مداوم وجود یک توده یا جسم خارجی در گلو که با بلع واقعی برطرف نمیشود و به آن «احساس گلوبوس» میگویند، یکی دیگر از علائم شایع در این بیماران است. در کنار این موارد، پزشک باید به دنبال «پرچمهای قرمز» نیز باشد؛ علائمی مانند کاهش وزن غیرقابل توضیح، دیسفاژی که به سرعت در حال پیشرفت است، و علائم عصبی پیشرونده مانند ضعف یا بیحسی در دستها و پاها، که نیازمند ارزیابی فوری برای رد کردن بیماریهای جدیتر هستند.
ابزارهای تشخیصی: از تصویربرداری تا مطالعات عملکردی بلع
پس از گرفتن شرح حال، مجموعهای از معاینات و تصویربرداریها برای تأیید تشخیص و رد کردن سایر علل ضروری است. معاینه بالینی شامل ارزیابی کامل دامنه حرکتی گردن و معاینه دقیق عصبی است. اما برای تشخیص قطعی، ابزارهای تصویربرداری نقش حیاتی دارند.
رادیوگرافی ساده جانبی گردن معمولاً به عنوان اولین گام، ارزان و در دسترس است و میتواند استئوفیتهای قدامی بزرگ و کاهش فضای دیسک را به خوبی نشان دهد. برای ارزیابی دقیقتر ساختارهای استخوانی، اندازه و شکل استئوفیتها، سیتی اسکن جزئیات بسیار بهتری ارائه میدهد.
با این حال، استاندارد طلایی برای ارزیابی بافتهای نرم، امآرآی است. این روش میتواند فتق دیسک، وضعیت نخاع، میزان فشار بر ساختارهای عصبی و وجود التهاب در بافتهای نرم جلوی ستون فقرات را به وضوح نمایش دهد. برای بیمارانی که شکایت اصلی آنها اختلال در بلع است، مطالعات عملکردی ضروری هستند.
«ویدئو فلوروسکوپی بلع»، که به عنوان استاندارد طلایی برای ارزیابی دیسفاژی شناخته میشود، به صورت زنده فرآیند بلع مواد حاجب را با اشعه ایکس فیلمبرداری میکند. این تست میتواند به وضوح فشار خارجی بر دیواره خلفی مری توسط استئوفیت یا دیسک و هرگونه اختلال حرکتی بلع را نشان دهد. روش دیگر، «ارزیابی آندوسکوپیک فیبرواپتیک بلع» است که در آن یک آندوسکوپ نازک از طریق بینی وارد حلق شده و امکان مشاهده مستقیم ساختارهای حنجره و حلق حین بلع را فراهم میکند.
تشخیص افتراقی برای رد کردن سایر متهمان شایع
یکی از بزرگترین چالشها، تمایز علائم ناشی از ستون فقرات گردنی از سایر بیماریهای شایعی است که علائم مشابهی ایجاد میکنند. شایعترین این بیماریها، «بیماری ریفلاکس معده به مری» است. بازگشت اسید معده به حلق میتواند باعث التهاب و تحریک مزمن شده و گلودرد و احساس توده در گلو ایجاد کند.
نکته مهم این است که بسیاری از بیماران مبتلا به این نوع ریفلاکس، علائم کلاسیک سوزش سر دل را ندارند که به آن «ریفلاکس خاموش» میگویند و این امر تشخیص را پیچیده میکند. یک بیماری نادر اما مهم دیگر در تشخیص افتراقی، «سندرم ایگل» است که به دلیل بلند بودن یک زائده استخوانی در پایه جمجمه به نام زائده استایلوئید ایجاد میشود و علائم آن شامل درد تیز و یکطرفه در گلو است که با بلع یا چرخش سر تحریک میشود.
علاوه بر این، علل دیگری مانند عفونتهای مزمن لوزه، آلرژی و ترشحات پشت حلق، تومورهای خوشخیم یا بدخیم و حتی علل روانشناختی نیز باید در نظر گرفته شوند. به دلیل همین پیچیدگی، مدیریت موفق این بیماران نیازمند یک رویکرد تیمی و همکاری بین متخصصان مختلف از جمله جراح مغز و اعصاب یا ارتوپد، متخصص گوش، حلق و بینی، متخصص گوارش و آسیبشناس گفتار و زبان است.
استراتژیهای مدیریتی و درمانی
رویکرد درمانی برای گلودرد و دیسفاژی ناشی از اختلالات ستون فقرات گردنی به شدت علائم، علت اصلی (فشار مکانیکی در مقابل اختلال عملکردی) و وضعیت کلی بیمار بستگی دارد. درمان معمولاً با رویکردهای محافظهکارانه آغاز میشود و در صورت عدم موفقیت یا وجود علائم شدید، جراحی در نظر گرفته میشود.
رویکردهای غیرجراحی
هدف اصلی درمانهای غیرجراحی، کاهش درد و التهاب، بهبود عملکرد و بیومکانیک گردن، و ایمنسازی فرآیند بلع است. دارودرمانی معمولاً شامل داروهای ضدالتهابی غیراستروئیدی مانند ایبوپروفن، دورههای کوتاه مدت کورتیکواستروئیدها برای کاهش التهاب شدید، و شلکنندههای عضلانی برای کاهش اسپاسم است.
با این حال، سنگ بنای درمان محافظهکارانه، فیزیوتراپی و بلعدرمانی است. فیزیوتراپیست بر روی بهبود وضعیت بدنی (پوسچر)، افزایش دامنه حرکتی گردن، و تقویت عضلات عمقی گردن و شانه تمرکز میکند. این تمرینات به کاهش فشار بر روی دیسکها و اعصاب و بهبود بیومکانیک کلی گردن کمک میکنند.
همزمان، «بلعدرمانی» توسط یک آسیبشناس گفتار و زبان (گفتاردرمانگر) ارائه میشود. این درمان شامل آموزش تکنیکهای بلع ایمنتر، اصلاح رژیم غذایی (مانند استفاده از غذاهای نرم یا مایعات غلیظ شده) و انجام تمرینات خاص برای تقویت عضلات درگیر در بلع است. اصلاح سبک زندگی، از جمله توجه به پوسچر صحیح هنگام کار و خواب، و مصرف لقمههای کوچکتر نیز میتواند به تسهیل بلع و کاهش علائم کمک کند.
مداخلات جراحی: چه زمانی و با چه روشی؟
جراحی تنها زمانی در نظر گرفته میشود که درمانهای محافظهکارانه پس از یک دوره معقول (معمولاً چند ماه) شکست خورده باشند، یا بیمار علائم عصبی پیشرونده (میلوپاتی) یا دیسفاژی شدید و ناتوانکننده داشته باشد که منجر به کاهش وزن و سوءتغذیه شده است. روش جراحی اصلی برای بیمارانی که دیسفاژی آنها به دلیل فشار مکانیکی مستقیم ناشی از استئوفیتهای قدامی بزرگ است، «استئوفیتکتومی قدامی گردن» نام دارد.
در این عمل، جراح از طریق یک برش در جلوی گردن، با کنار زدن دقیق مری و نای، به سطح قدامی ستون فقرات دسترسی پیدا کرده و استئوفیتهای اضافی را برمیدارد تا فشار از روی مری برداشته شود. اگر علاوه بر استئوفیت، فتق دیسک قابل توجه یا بیثباتی ستون فقرات نیز وجود داشته باشد، جراح ممکن است عمل «دیسککتومی و فیوژن قدامی گردن» را انجام دهد.
در این روش، پس از برداشتن دیسک آسیبدیده و استئوفیتها، فضای خالی با یک پیوند استخوانی یا یک کیج پر شده و مهرههای بالا و پایین با استفاده از یک پلاک و پیچ به هم جوش داده (فیوژن) میشوند تا ثبات ایجاد شود. میزان موفقیت جراحی در بهبود دیسفاژی ناشی از فشار مکانیکی بسیار بالا است و مطالعات متعدد، بهبودی قابل توجه را در حدود ۸۰ تا ۹۰ درصد بیماران نشان دادهاند.
پارادوکس پس از جراحی گلودرد ناشی از خودِ درمان
یک نکته بالینی بسیار مهم، وقوع گلودرد و دیسفاژی به عنوان یکی از شایعترین عوارض جانبی موقت جراحیهای قدامی گردن است. این یک «پارادوکس درمانی» ایجاد میکند: درمانی که برای رفع مشکل بلع انجام میشود، خود میتواند به طور موقت همان مشکل را ایجاد یا تشدید کند.
علت این عارضه، دستکاری و کشیده شدن بافتهای نرم حلق، مری و اعصاب حنجره در حین عمل جراحی برای دسترسی به ستون فقرات است. تورم و التهاب پس از عمل نیز به این مشکل دامن میزند. شیوع دیسفاژی پس از عمل بسیار شایع است و در روزهای اول ممکن است تا ۹۰٪ بیماران را درگیر کند.
خوشبختانه، در اکثر قریب به اتفاق موارد، این علائم موقتی بوده و طی چند روز تا چند هفته به طور خود به خود بهبود مییابند. با این حال، در حدود ۱ تا ۲ درصد موارد، این مشکل میتواند دائمی باشد. این پارادوکس اهمیت انتخاب دقیق بیماران برای جراحی را دوچندان میکند؛ جراحی باید برای بیمارانی در نظر گرفته شود که دیسفاژی آنها شدید و ناتوانکننده است و شواهد تصویربرداری به وضوح فشار مکانیکی قابل توجه را به عنوان علت اصلی تأیید میکنند.
اپیدمیولوژی، پیشآگهی و چشمانداز آینده
درک شیوع، نتایج درمانی و جهتگیریهای تحقیقاتی آینده به تکمیل تصویر بالینی این وضعیت کمک میکند. دادههای اپیدمیولوژیک نشان میدهند که اگرچه وجود استئوفیتهای گردنی در جمعیت مسن بسیار شایع است و در حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد این جمعیت یافت میشود، اما بروز دیسفاژی ناشی از آنها نسبتاً نادر است.
مطالعات نشان میدهند که استئوفیتهای گردنی تنها مسئول حدود ۱.۶ تا ۱.۷ درصد از کل موارد دیسفاژی در جمعیت سالمند هستند. این آمار نشان میدهد که صرف وجود خار استخوان به معنای بروز قطعی علائم نیست. در مقابل، شیوع دیسفاژی پس از جراحی قدامی گردن در کوتاه مدت بسیار بالاست و در دو هفته اول میتواند تا ۷۱ درصد بیماران را درگیر کند، اما این میزان به سرعت کاهش یافته و پس از ۶ تا ۱۲ ماه به کمتر از ۱۵ درصد میرسد.
پیشآگهی برای بیماران مبتلا به گلودرد و دیسفاژی با منشأ گردنی به طور کلی خوب است، به ویژه اگر تشخیص به درستی و به موقع انجام شود. بسیاری از بیماران با علائم خفیف تا متوسط به درمانهای محافظهکارانه پاسخ مناسبی میدهند. برای بیمارانی که به دلیل فشار مکانیکی شدید نیاز به جراحی دارند، میزان موفقیت در بهبود دیسفاژی بسیار بالا است.
چالش اصلی همچنان در تشخیص نهفته است: حفظ یک «شاخص شک بالا» و در نظر گرفتن ستون فقرات گردنی به عنوان یک علت بالقوه در تشخیص افتراقی گلودرد مزمن و دیسفاژی، به ویژه در بیمارانی که به درمانهای استاندارد پاسخ نمیدهند.
مدیریت موفق این بیماران پیچیده مستلزم یک رویکرد جامع و چندتخصصی است تا از سردرگمی تشخیصی کاسته شده و با انتخاب مناسبترین استراتژی درمانی، چه محافظهکارانه و چه جراحی، به بهبود معنادار عملکرد و کیفیت زندگی آنان دست یافت. بنابراین، در مواجهه با یک گلودرد مزمن و غیرقابل توضیح، نگاهی عمیقتر به ساختار دیسک گردن ممکن است کلید حل معما باشد.
منبع: https://www.melbswallow.com.au/resources/cervical-spinal-surgery-acdf-and-dysphagia/
https://ajns.paans.org/anterior-cervical-osteophytes-causing-dysphagia-a-case-report/