به گزارش گروه حوزه و روحانیت خبرگزاری تسنیم، حجت الاسلام والمسلمین محمدتقی سبحانی، رئیس بنیاد بین المللی امامت، در یادداشتی به تبیین «پدیده نوسکولاریسم در حوزه علمیه» و بررسی بنیادهای این مسأله پرداخت و نوشت: حوزه شیعه در طول تاریخ هماره با جریان‌ها و رویکردهای گوناگون روبرو بوده و مکتب‌های فکری مختلفی را در خود جای داده است؛ از فقیهان و متکلمان و محدثان گرفته تا فیلسوفان و عارفان شیعه هر کدام با تفسیری از مبانی و منابع، در تولید میراث تمدنی ما سهم داشته و طیف رنگارنگی از ایده‌ها و اندیشه‌ها را به نمایش گذاشته‌اند. (شرحی از این ماجراها و فرجام‌ها را اخیرا در مقاله بلند «تطور دانش کلام در یک صد سال حوزه علمیه قم» به تحریر کشیده‌ام)

اما پدیده جدیدی که از حدود یکصد سال پیش حوزه شیعه را با خود درگیر کرد، نفوذ اندیشه‌های سکولار غربی در حاشیه حوزه بود که با عنوان «اصلاح و تجدید فکر دینی»، عملا با بنیادهای تشیع سرناسازگاری گذاشت و برای فقه، کلام، تاریخ و سیاست، نوای دیگری ساز کرد. این پدیده که به طور مشخص از شریعت سنگلجی آغاز شد، سرانجام از طریق نفوذ اندیشه کسروی به حوزه قم، کتاب «اسرار هزارساله» حکمی زاده را به بارنشاند. این حرکت البته با مقاومت جدی علمای حوزه و نقدنامه‌هائی چون کشف الاسرار امام خمینی(ره) به سرعت از حاشیه حوزه رانده شد.

این موج بار دیگر با سویه چپ‌گرایانه و سائقه عدالتخواهی در دهه ۴۰ و ۵۰ به جولان در درون حوزه پرداخت و بر فقه و الهیات شیعه با اتهام ایدئولوژی بورژوازی و هواداری از سرمایه‌داری و ارتجاع تاخت. ولی تلاش‌ها و هشدارهای غیرت‌مندانه کسانی چون شهید مطهری، این حرکت را هم به عقب نشینی وادار کرد و تندباد انقلاب اسلامی، بازمانده این رسوبات فکری را در جو معنوی و جهادی سال‌های ۶۰ پراکنده ساخت.

اما در دهه ۷۰ با تغییر هژمونی جهانی از سوسیالیسم به سرمایه‌داری، بار دیگر موج روشفنکری سکولار که اینک از سرزمین لیبرالیسم سربرآورده بود، جامعه انقلابی ایران را با تکانه شدیدی مواجه ساخت و نسیم آن به حوزه‌های علمیه خزید. همین نسیم کوتاه کافی بود تا گروهی از طلاب جوان که هنوز در عنفوان علمی بودند را با خود همراه ساخته و دل و دیده آنها را برده و آنان را با سنت‌های علمی حوزه زاویه‌دار کند.

آبشخورهای فلسفی و هرمنوتیکی مغرب زمین که عمدتا از آثار و محافل روشنفکری سروش و شبستری مایه می‌گرفت و سپس‌تر با نوشته‌های مدرسی و کدیور رنگ شیعه‌شناسه به خود گرفت، به ایماژهای ناموزون و انگاره‌های نامیمون از اندیشه شیعه در این نسل دامن زد.

همینان با استمداد از ظرفیت‌های حوزه و نظام، به تدریج به عناوین دانشگاهی دست یافته و با چنگ زدن به مراکز حوزوی، پایگاه‌هائی را برای خود تدارک دیدند. از اینجا بود که با انبوهی آمیخته از افکار غربی و اسلامی و با ذهنی پر از پرسش‌های بی‌پاسخ و روگرفت‌های رورفته از دانش‌های حوزوی، خودآگاه و ناخودآگاه به سرپلی برای انتقال اندیشه‌های گزینشی و سطحی غربی به درون حوزه و به زبانی برای نقد و سایش بنیادهای فکری و دانشی حوزه تبدیل شدند.

البته برخلاف دو نسل پیشین، اینان به تجربه دریافته‌اند که به جای مواجهه مستقیم با میراث حوزوی، به نقدهای موردی و موضعی با رنگ و روی علمی بسنده کرده و پروژه انتقادی خود را در یک پروسه درازمدت دنبال کنند؛ شاید هم شرایط را برای چنان نقدهای بی‌مهابا چندان آماده نمی‌بینند.

نکته مهم این است که در طول دو دهه گذشته، این حرکت خاموش و خزیده در لایه‌های گوناگون حوزه، با استفاده از کلاس‌ها، نشریات و فضای مجازی در حال اثرگذاری بر ذهن جوانان حوزوی است و  تنها هر از چندی است که یکی از اینان با جنجال رسانه‌ای، فضای حوزه و افکار عمومی را پرتلاطم ساخته و از آب گل‌آلود اجتماعی و سیاسی، ماهی خود را شکار می‌کند.

مشکل اصلی این است که این گروه نه به دانش حوزویِ خاصی تعلق دارند و نه با زیست‌بوم معرفت شیعی ربط و نسبت می‌گیرند؛ نه در سرزمین حوزه ریشه دارند و نه در سپهر هویت و تاریخ تشیع، ماوا و سکنائی برگزیده‌اند. اما مشکل بالاتر از این‌ها است، چرا که اینان در دنیای فکر غربی نیز پایه و مایه‌ای ندارند و حتی جرأت اندیشه‌ورزی مستقل و آزاد و برساختن ایده‌ای خودبنیاد هم ندارند؛ و خطر این خط درست از همین نقطه آغاز می شود.

اگر این جریان را «نوسکولاریسم» می‌خوانم، از آن روست که به تجربه دریافته‌ام که هیچ رویّه و رویکرد پایا و پایداری در این جماعت دیده نمی‌شود وسکولاریته آنان را باید نوعی آوارگی فکری وسرگردانی روش‌شناختی و سست‌‌بنیادی در دین و مذهب به شمار آورد.

این اندیشه به جای ساختن، رو به تخریب دارد و به جای پیشنهاد، بر پیشینه‌ها می‌تازد و به جای مسیر روشن، کوره‌راه‌ها را جست و جو می‌کند؛ از بحث رویاروی و صراحت در سخن پرهیز دارند و با اصحاب تخصص صحبت نمی‌کنند، حربه آنها طعنه‌زنی و تیر در تاریکی انداختن است و میدان تازش آنها محفل‌ها و مخاطبان بی‌سلاحی است که از ناآگاهی و بی‌پناهی رنج می برند.

اینان برای تخریب فقه، از عرفان سود می‌برند و برای ویران کردن کلام و حدیث، در پشت فلسفه پنهان می‌شوند، اما نه از فلسفه بهره‌ای دارند و نه به مشی عرفان پایبندند. دعوای اصولی و اخباری یا نزاع فیلسوف و تفکیکی برای آنها ابزاری برای تحقیر و تضعیف بنیان‌های حوزوی است. از قرآن‌‌گرائی برای به حاشیه راندن سنت استفاده می‌کنند، اما از قرآن هم تنها بخش‌هائی را می‌پذیرند که با دستاوردهای مدرنیته همسو باشد؛ شعار تقریب می‌دهند، ولی معلوم نیست معارف مشترک مسلمانان را در باور خویش استوار کرده باشند؛ جالب است بدانید که اینان بهره‌مندی از علم برای دفاع از دین را برنمی‌تابند، ولی تا بتوانند دستاوردهای علمی را به رخ می‌کشند و از آنها برای نقد فقه و کلام و سنت‌های دینی استفاده می‌کنند.  از این روست که می‌گویم در این میانه‌ها، این جماعت هرگز به دنبال راهی به رهائی نیستند، بلکه ذهن سرگردان آنها در جست‌و‌جوی چاله‌ها و چالش‌هاست.

سیاست برای این گروه یک میدان نق‌زنی و چانه‌زنی در مورد اصول و ارزش‌های دینی است، از این رو، جهت‌گیری‌های سیاسی آنها از مبانی فقهی و کلامی شیعی بهره نمی‌برد و آرمان‌های آنها به ارزش‌های حوزوی دست نمی‌دهد. دید آنها در دور دست‌های وهم‌انگیز مدرنیته می‌چرخد و مدینه فاضله را در ناکجاآبادهای غرب می‌جویند، ولی نسبت به میراث زیرپای خود با احساس حقارت و پستی می‌نگرند، البته به جز آن دسته از میراث که مورد تمجید و تایید ‌غربیان قرار گیرد.

در یک کلام، باید گفت که اینان آرمان، برنامه و الگوئی برای آینده حوزه و جامعه شیعه ندارند و از این رو پروژه‌ای برای برساختن پس از فروریختن سنت‌ها نمی‌شناسند؛ البته به جز برنامه‌هائی که به عنوان مدل‌های انسان‌گرایانه جهانی ترویج و از طریق هژمونی رسانه‌ای برساخت می‌شود.

در قسمت دوم خواهم گفت که این جریان چه «بیم‌ ها»ئی را برمی‎‌انگیزد؟ و در نهایت خواهم نوشت که «بایسته‌های» حوزه در مواجهه با این جریان چیست؟

/

source