نقد فیلم The Hunger Games | تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها

فیلم «بازی‌های گرسنگی: تصنیف مارها و پرندگان آوازخوان» پیش درآمدی در مورد شخصیت شرور اصلی این فرنچایز، یعنی رئیس جمهور اسنو است. اما سول اینجاست که آیا مورد انتظارترین تریلر دیستوپیایی سال توانسته وجود خود را توجیه کند یا خیر؟! برای رسیدن به پاسخ این پرسش در ادامه با نقد فیلم The Hunger Games تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها همراه ویجیاتو باشید.

وقایع فیلم «The Ballad of Songbirds and Snakes» چندین دهه قبل از شروع بازی‌های گرسنگی اصلی رخ می‌دهد. بنابراین، پژواک جنگ هنوز در قلب بسیاری زنده است و گروه‌های شورشی فردی تهدیدی جدی برای کاپیتول هستند. در این بین کوریولانوس اسنو جوان (تام بلیت) ناامیدانه تلاش می‌کند تا در میان زرق و برق و ریاکاری کاپیتول زنده بماند و تلاش می‌کند خانواده‌اش را به عظمت بازگرداند.

به همین دلیل او در دهمین سالگرد بازی‌های گرسنگی مربی یکی از افراد انتخاب شده برای شرکت در بازی‌ها می‌شود. اسنو در دختری به نام لوسی گری بیرد (ریچل زگلر) که مربی او شده پتانسیل فراوانی می‌بیند. و اکنون کوریولانوس قصد دارد از کمک او برای تحقق تمام جاه طلبی‌های خود استفاده کند. اما مسیر پیروزی با تصمیمات بحث برانگیز زیادی همراه است که به تدریج هویت واقعی اسنو را آشکار می‌کند.

اما باید پیش از بررسی فیلم به بیان این نکته پرداخت که هر چیزی که موفقیت آمیز باشد در نهایت برمی گردد؛ مهم نیست که چقدر زمان بگذرد، دیر یا زود قسمت جدیدی وجود خواهد داشت مگر اینکه چیزی غیرقابل حل مانع از آن شود. اکنون فرنچایز بازی‌های گرسنگی نیز مصداق همین ماجراست. سه گانه «بازی های گرسنگی» مسلماً یکی از قابل توجه ترین روایت‌های ژانر دیستوپیای جوان-بزرگسال است. این فرنچایز به طرز ماهرانه‌ای ایده‌های دولت، اقتدار، کنترل، امید و قدرت را بررسی می‌کند و به چالش می‌کشد.

اقتباس‌های سینمایی که شامل چهار فیلم منتشر شده از سال‌های 2012 تا 2014 می‌شود، طوفانی به جهان وارد کرد و تحسین منتقدان و طرفداران را برانگیخت. پس از موفقیت فیلم‌ها، نویسنده سوزان کالینز به عنوان کسی که آثار او منبع اقتباس این فیلم‌ها بودند، باری دیگر رمانی پیش درآمد منتشر کرد که بلافاصله به پرفروش ترین کتاب تبدیل شد، به طوری که به نظر می‌رسید روزی یک اقتباس سینمایی از آن نیز اکران می‌شود و اکنون با «بازی‌های گرسنگی: تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» آن اثر از راه رسیده است.

اگر شما به عنوان مخاطب فیلم‌های پیشین این فرنچایز را تماشا کرده باشید، یا با کتاب‌ها آشنا باشید، بدون شک می‌دانید که کوریولانوس اسنو یکی از شروران اصلی سری بازی‌های گرسنگی است. بنابراین پایان این پیش درآمد از همان ابتدا برای همه شناخته شده است، البته به صورت کلی. ما درک می‌کنیم که اسنو یکی از ایدئولوژیست‌های اصلی بازی‌های گرسنگی خواهد بود. اما دقیقاً چگونه این اتفاق افتاد؟! این سوالی است که فیلم باید به آن جواب بدهد.

فیلم‌هایی که به جای «چی؟» سؤال «چگونه؟» را می‌پرسند همیشه ساختن آنها دشوارتر است. آن‌ها در کنار بازی با احساسات پایه تماشاگر باید جهانی را بازسازی کنند که مخاطب اوج آن و همچنین سرانجام آن را مشاهده کرده است. علاوه بر این، در اینجا ما یک پیش درآمد داریم که در نهایت باید با دقت در همزیستی با فیلم‌های اصلی ادغام شود و در حالت ایده‌آل، آنها را از جنبه‌ای جدید برای مخاطب آشکار کند. شاید بگویید این یک اقتباس سینمایی از یک کتاب است که کار با فیلمنامه را تا حدودی از نظر سنجیده آسان می‌کند. اما باید بدانید کار روی چنین اثری هنوز هم سخت و قابل توجه است.

اکنون با چنین نگاهی به این اثر باید اولین نقد را به آن وارد کنیم، فراموش نکنید و همیشه به یاد داشته باشید که آثار بلاک‌باستر استودیویی به دلیل مدل خرج سنگین خود، باید بازدهی داشته باشند. بنابراین در سیستم استودیویی هالیوود انتظار دیدن اثری با دوگانگی اخلاقی زیاد نداشته باشید. در اینجا عبارات توخالی اما دهن پرکن زیادی وجود دارد و طیف عاطفی شخصیت‌ها چندان گسترده نیست. این یعنی بسیاری از آنها به طور کامل به یک کهن الگو تقلیل یافته‌اند. بنابراین، از نظر ساخت شخصیت به معنای خاص، همچنان باید انتظارات خود را کاهش دهید.

اما چیزی که در فیلم فرانسیس لارنس خوب کار شده این است که چگونه فیلم به خوبی با دو شخصیت اصلی و حالات درونی آن‌ها برخورد می‌کند تا داستانی واضح از پیشرفت شخصیت شرور بسازد. در واقع در این رویکرد اهداف و انگیزه‌های کوریولانوس برای همه روشن خواهد بود و برخورد او با بازی‌های گرسنگی و دنیای واقعی کم‌کم شخصیت‌نهایی او را شکل می‌دهد.

در نتیجه این نگاه و با رسیدن پایان فیلم شما شروع به توجیه رفتار او نخواهید کرد، که برای داستان‌هایی در مورد افراد شرور نیز نکته‌ای مهم است. از این گذشته، بسیاری از داستان‌های مشابه سعی می‌کنند با کسی که اخیراً از او متنفر بوده‌اید، همدردی کنند. نمونه اخیر آن شخصیت توبین بل در فیلم‌های اره بود؛ اما این مورد در تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها صدق نمی‌کند، ولی با تماشای این فیلم کوریولانوس همچنان به شخصیت بحث برانگیزتری در ذهن شما تبدیل خواهد شد.

این پیش درآمد از نظر مفهومی نیز جالب است، زیرا به شما اجازه می‌دهد تا از دید مربیان به بازی‌های گرسنگی نگاه کنید. آنها معمولاً سردتر و دورتر از شرکت‌کنندگان در مسابقه هستند زیرا خطرات برای آنها زیاد نیست. اتفاقاً در اینجا یکی دیگر از فرصت‌های از دست رفته فیلم نیز نهفته است، زیرا دسیسه‌های پشت صحنه فقط در اطراف کوریولانوس رخ می‌دهد و سایر مربیان بیشتر در پس‌زمینه فرو می‌روند. اما این واقعاً با ایده‌های اصلی فیلم تداخلی ندارد. به خصوص وقتی که پرده سوم داستان می‌آید، لحن آن در پس زمینه تمام صحنه‌های دیگر به شدت خودنمایی می‌کند. به نظر بالغ‌تر و جدی‌تر می‌آید، زیرا به اوج پیشرفت کوریولانوس تبدیل می‌شود. حتی اگر تا حدودی آشفته و پر هیاهو باشد، این از اهمیت و زیبایی شاعرانه غم انگیز آن نمی‌کاهد.

شاید پرده سوم بتواند به برخی ثابت کند که The Hunger Games در کنار خوانندگان و بینندگان خود به بلوغ رسیده است. در این بین از نظر تکنیکی فیلم مشکلی ندارد، درست مثل قبل، اما قطعاً از نظر محتوایی، همه چیز را یک قدم جلوتر می‌برد. همچنان ساده لوحی روشن و ایمان به آینده را حفظ می‌کند، اما آن را با این حقیقت ناخوشایند رقیق می‌کند که آینده همیشه به معنای ضرر، غلبه بر آنها و تصمیمات مبهم است.

اما در این بین سوال مهم این است که آیا ما از اساس به این فیلم نیاز داشتیم؟! یا سوال دیگر این‌ که آیا فیلم وجود خود را توجیه می‌کند یا خیر؟! باید بدانید مانند هر فیلم (و کتابی) که قبل از آن اتفاق افتاده است، داستان چنین اثری فقط مربوط به خود بازی‌های گرسنگی نیست. تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها قبل، حین و بعد از بازی‌ها را به ما نشان می‌دهد و مراقب آسیب‌های ویژه‌ای است که از یک جنگ می‌آید.

چیزی که این داستان را وحشتناک‌تر می‌کند این است که می‌دانیم کوریولانوس اسنو به چه چیزی تبدیل می‌شود. پس اکنون می‌شود پاسخ پرسش‌های بالا را این گونه داد که سازندگان با تمرکز بر تمام زوایای شکل‌گیری بازی‌های گرسنگی توانسته‌اند تا اندازه‌ای وجود مورد انتظارترین تریلر دیستوپیایی سال را توجیه کنند. تمام قسمت‌های این فرنچایز لحن تیره‌ای دارند. آنها در مورد کودکانی هستند که یکدیگر را می‌کشند و همچنین یک دولت فاشیستی را نیز به نابودی نزدیک می‌کنند. اما به نوعی، این فیلم جدید لحن تیره تری نسبت به بقیه دارد و از همان ابتدا با نوعی فضای غم انگیز شروع می‌شود. زمانی که به دهمین دوره بازی‌های گرسنگی وارد شویم، این فضا باقی خواهد ماند و برجسته‌تر خواهد بود.

نقطه قوت واقعی بازی‌های گرسنگی: تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها در این است که هر شخصیت به اندازه‌ای که برای بیننده اهمیت دارد، برجسته شده است. به عنوان مثال، راشل زگلر به شیوه‌ای بسیار شیطانی معرفی می‌شود و به یک شخصیت با احساس تبدیل می‌شود تا آن را بیشتر پیچیده کند. ما هرگز واقعاً نمی‌دانیم که چرا او حتی در بازی‌ها انتخاب شده، گذشته او تقریباً نامشخص است، اما زمان حال او بسیار پربار است، جایی که او از سیستمی صحبت می‌کند که افراد را درهم شکسته و نابود می‌کند. در ادامه لوسی آنقدر قدرتمند می‌شود که شما خلأهای آشکار شخصیت او را زیر سوال نمی‌برید.

فرانسیس لارنس فیلم The Ballad of Songbirds & Snakes را کارگردانی کرد و این یک نکته مثبت است؛ این اتفاق به فیلم کمک کرد تا در فرانچایز انسجام بیشتری وجود داشته باشد. در واقع درک لارنس از جهان فیلم در تمام جنبه‌های این اثر احساس می‌شود. مدل بصری مورد نظر کارگردان به ما کمک می‌کند احساس کنیم دنیای واقعی را می‌بینیم که با آن آشنا شده‌ایم و از آن می‌ترسیم، و فیلمبرداری دقیقاً به همان خوبی است که انتظارش را داشتیم.

در نهایت، فیلم تمام تلاش خود را در جهان سازی انجام می‌دهد. ما می‌دانیم که چه اتفاقی برای کاپیتول و مناطق آن می‌افتد، اما تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها به ما کمک می‌کند تا آنها را بیشتر درک کنیم. ما شاهد شکست‌های اولیه بازی‌سازان، تردید اولیه مردم برای درک اهمیت بازی‌ها و تاریکی پیش از شروع آن‌ها هستیم. این یک سطح کاملاً جدیدی از آنچه قبلاً دیده‌ایم به ارمغان می‌آورد.

یکی دیگر از نقاط قوتی که از فیلم‌های قبلی به دست می‌آید، بازیگران ستاره‌ای است که در فیلم حضور دارند. ما مجموعه جدیدی از چهره‌ها را در این فیلم می‌بینیم. بازیگران شاخصی نقش برخی از شخصیت‌های شناخته شده را بازی می‌کنند که به طور شگفت انگیزی در نقش‌های خود عالی هستند. این شامل ویولا دیویس در نقش دکتر ولومنیا گال (بازی‌ساز اصلی)، پیتر دینکلیج در نقش کاسکا های باتوم (یکی از سازندگان بازی‌های گرسنگی) و جیسون شوارتزمن در نقش لاکی فلیکرمن (مجری بازی‌ها) می‌شود.

اما این تام بلیت (اسنو) و ریچل زگلر (لوسی گری) هستند که فیلم را رهبری می‌کنند و به آن دل و جانی قابل قبول می‌بخشند. شخصیت‌های آن‌ها شاید به پای کاریزمای فیلم‌های ابتدایی فرنچایز نرسد، اما ترکیب شیمیایی آنها تقریباً به اندازه جنیفر لارنس و جاش هاچرسون در سه گانه اصلی جذاب است.

اما بازهم باید گفت که فیلم علیرغم نقاط قوتی که دارد، هنوز کامل نیست. بزرگترین مشکل آن در سرعت روایت خود فیلم یافت می‌شود. در ابتدا به نظر می‌رسد که ما وارد داستان اسنو و لوسی گری شده‌ایم، اما در ادامه متوجه می‌شویم که مثل گذشته بازهم شاهد بازی‌های گرسنگی در مدلی متفاوت هستیم. اما علیرغم زمان مناسبی که پس از پایان بازی‌ها باقی مانده است، بقیه داستان در یک چشم به هم زدن می‌گذرد.

تقریباً به نظر می‌رسد که این فیلم باید به دو فیلم متفاوت تقسیم می‌شد تا داستان پس از بازی بتواند زمانی را که شایسته آن است دریافت کند. با این حال، لارنس قبلاً در مورد اینکه چه واکنش بدی نسبت به انجام همین کار با بازی‌های گرسنگی: زاغ مقلد گرفته بود، صحبت کرده است، و اضافه کرده که او هرگز رویای تقسیم تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها را به دو قسمت نداشته است. اما هرچه پایان سریع می‌آید و می‌رود شروع فیلم کند است و زمان اجرا می‌توانست 20 دقیقه کمتر از چیزی باشد که اکنون منتشر شده است.

یکی دیگر از مشکلات تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها عدم وجود صحنه‌های اکشن است. دهمین دوره بازی‌های گرسنگی یکی از کسل‌کننده‌ترین بازی‌های تاریخ بوده که تقریباً نیمی از شرکت‌کنندگان آن قبل از شروع نبرد جان خود را از دست دادند. نویسنده در این کتاب فضایی را به افکار اسنو جوان، بازی‌های ذهنی او و تلاش برای نجات خانواده‌اش اختصاص می‌دهد. کارگردان فیلم، فرانسیس لارنس (که تمام قسمت‌های بازی‌های گرسنگی را به جز قسمت اول کارگردانی کرد) سرعت روایت را تسریع می‌کند، و این یک تصمیم اجباری و بن‌بست گونه به نظر می‌رسد که منجر به بهترین عواقب نشده است. چرا که کارگردان 450 صفحه کتاب را در مدت زمان دو ساعت و نیم به صورت فشرده به خورد مخاطب می‌دهد.

با همه این تفاسیر تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها کاملاً همان وزن عاطفی فیلم‌های قبلی The Hunger Games را ندارد. همچنین کاراکترهای کمتری برای کسب توجه مخاطب در این فیلم وجود دارد. بنابراین، من تردید دارم که بگویم این فیلم به موفقیت سه فیلم اول بازی‌های گرسنگی نزدیک است. اگرچه، این یک پیش درآمد است که طرفداران دوست دارند آن را ببینند. اما باید قبول کرد بازی‌های گرسنگی: تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها فیلمی است که مدام از صحنه‌ای به صحنه دیگر می‌تازد، انگار می‌ترسد بیننده حوصله‌اش سر برود، و دماغش را در گوشی فرو کند و نقد منفی بنویسد.

در نتیجه باید گفت: فیلم The Hunger Games تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها، یک اثر معمولی و قابل قبول در مورد ساخت یک شخصیت دیکتاتور است. شاید برخی از طرفداران با دیدن ایده‌های آن شگفت زده شوند، و برخی دیگر نیز از تلاش برای تعامل با این ایده‌ها دوری کنند. بدیهی است که طرفداران فیلم را بدون توصیه‌های من تماشا خواهند کرد. اما حتی اگر تا به حال نام بازی‌های گرسنگی را نشنیده باشید، این پیش درآمد یک نقطه ورود مناسب به این مجموعه است؛ هرچند شاید یک فیلم ارزشمند تمام و کمال نباشد.

نظر شما در مورد The Ballad of Songbirds & Snakes چیست؟ آیا پیش درآمد فرنچایز سینمایی The Hunger Games انتظارات شما را برآورده کرد؟ به ما اجازه بدهید از تفکرات شما در نقطه نظرات آگاه شویم!

source