حبیبی و تختی

رویداد۲۴| حبیبی به واسطه کسب نخستین طلای تاریخ ورزش ایران در المپیک و همینطور کسب چهار نشان طلای جهانی در زمره پرافتخارترین ورزشکاران کشورمان قرار گرفته است. او که به «ببر مازندران» شهره بود سه فن جدید وارد دنیای کشتی کرد: «یک دست یک پا»، «سر و ته یکی» و فن «حبیبی».

مرحوم امامعلی حبیبی و غلامرضا تختی با فاصله ۳ سال از هم به دوبنده تیم ملی رسیدند و هر دو به سرعت تبدیل به ستاره‌های محبوب ورزش ایران شدند. از آن ورزشکارانی که عکسشان روی جلد مجلات می‌رفت و مردم برای دانستن جزییات زندگی این دو از جمله روابط شخصی و عاداتشان سر و دست می‌شکستند.

در همان سال‌ها بود که «ماجرای عشق دختر استرالیایی به امامعلی حبیبی» و همینطور «علاقه دختران ماساژور ژاپنی به مو‌های سینه مردان ایرانی» که حبیبی آن را در یکی از مصاحبه‌های خود نقل کرده بود صفحات نشریات را پر می‌کرد. مثل تمام دنیا و مثل تمام ساحت‌های دیگر زندگی ذهن دوقطبی‌ساز انسان، امامعلی حبیبی و تختی را که در المپیک ملبورن در فاصله یک روز از هم دو نشان طلای اول تاریخ ایران در المپیک را به ارمغان آوردند مقابل هم قرار داد. یکی شد ورزشکار مردمی و دیگری شد قهرمان حکومتی و شاه دوست.


بیشتر بخوانید: امامعلی حبیبی کیست؟ | برنده نشان طلای کشتی المپیک ۱۹۵۶ ملبورن درگذشت


همین مساله که بازتاب اغراق‌آمیزی در نشریات معتبر آن زمان داشت تختی و حبیبی را از هم دور کرد و حتی در مقاطعی مقابل هم قرار داد. کار به جایی کشید که حبیبی، تختی را به «ماشینی که به روغن سوزی افتاده و دچار انحطاط اخلاقی شده» تشبیه کرد و در سمت مقابل تختی از اینکه حبیبی به عنوان یک ورزشکار وارد مجلس ملی شده بود عصبانی شد.

از سربه‌زیری تختی تا عاشقانه حبیبی با دختر استرالیایی

مهدی میرمحمدی در کتاب درخشانش با نام «غلامرضا غلامرضا را کشت» روایت جالبی از این موضوع ارائه می‌دهد که در ادامه بخش‌هایی از آن را می‌خوانیم.

در دهه چهل تختی و حبیبی رو در روی هم قرار گرفته بودند و ورزشکارانی از دو جهان متفاوت به حساب می‌آمدند؛ چه میان روشنفکران و چه میان توده‌ی مردم. تختی به جبهه ملی پیوسته بود و حبیبی سال ۱۳۴۲، از حوزه‌ی بابل، نامزد نمایندگی مجلس شورای ملی شد و به مجلس راه پیدا کرد. تختی به پیشنهاد صدهزار تومانی دکتر کوشان برای بازی در فیلم حسین گرد نه گفته بود، اما حبیبی خیال ستاره شدن در سینما را داشت و بعد از حضورش در مجلس رفت سراغ سینما و ستاره‌ی فیلم ببر مازندران ساخته ساموئل خاچیکیان شد.

تختی به سر به زیری و حیا شناخته میشد و از حبیبی در مطبوعات داستان عشقش به دختر استرالیایی روی صفحه‌ها میرفت خودش دم به دم خبرنگاران می‌داد و از علاقه‌ی ماساژور‌های خانم حمام‌های سنتی ژاپن به سینه‌های پرموی مردان ایرانی تعریف می‌کرد.»

رابطه متفاوت تختی و حبیبی با شاه

مهدی میر محمدی در کتاب «غلامرضت غلامرضا را کشت می‌نویسد: «هر چه قدر تختی در تشکر از شاه خسیس بود حبیبی ابایی از تشکر‌های چرب و نرم نداشت و آنها را معمولاً در مطبوعات بیان می‌کرد. مهر ۱۳۴۲ و بعد از انتخاب حبیبی برای حضور در مجلس شورای ملی فدراسیون کشتی در منظریه، محل اردوی تیم ملی کشتی جشنی برگزار کرد که یکی از سخنرانان آن تیمسار ایزدپناه، رئیس سازمان تربیت بدنی وقت بود.

او در سخنرانی اش گفت «اما یک داستان از وضع حبیبی و شاه دوستی او لازم است که در اینجا بگویم. در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن حبیبی مریض شد و نمی‌توانست کشتی بگیرد. بعد از یک کشتی بستری شد و برای دو کشتی بعد من بالای سر او رفتم و گفتم ملت چشم انتظار توست. به هر ترتیبی که هست برو و کشتی بگیر و حبیبی رفت و دو قهرمان دنیا را ضربه فنی کرد. وضع ناراحتی او به حدی بالا گرفت که او را به بیمارستان بردیم ولی میبایست دو کشتی دیگر می‌گرفت. بالای سر او رفتم به او گفتم شاه منتظر توست منتظر است که تو مدال طلا برای مملکت بیری حبیبی واقعاً مثل ببر از جا برخاست و با همان حال مسابقه داد و مدال طلا گرفت».

البته هفت سال پیش از این خود حبیبی روایت دیگری از این دیدار داشت و به کیهان ورزشی گفته بود که وقتی با تب و لرز برای کشتی با حریف روس در فینال روی تشک میرفته یکی از مربیان تیم از کنار زمین نام حضرت علی را صدا زده و این شده انگیزه و نیرویی برای مبارزه.

پایان متفاوت حبیبی و تختی در کشتی

پایانی که حبیبی برای زندگی ورزشی اش انتخاب کرد با پایان کار تختی متفاوت بود. حبیبی کشتی را در اوج کنار گذاشت و بعد از به دست آوردن سومین مدال طلای جهانی اش در مسابقه های جهانی ۱۹۶۲ تولید و تشک کشتی را بوسید و کفش ها را آویخت. از همان آغاز که این دو روی سکوی قهرمانی رفتند، این اختلافها مشخص بود اما اختلاف ها زمانی به دو قطبی جدی تبدیل شد که این دو تصمیم گرفتند رسماً وارد عرصه سیاست شوند. حبیبی در سال ۱۳۴۲ نامزد انتخابات مجلس شورای ملی شد. برخی از عصبانیت تختی بعد از نامزد شدن حبیبی برای حضور در مجلس شورای ملی گفته اند. مهدی، یعقوبی، قهرمان صاحب مدال کشتی روایت میکند که تختی بعد از شنیدن این خبر به او گفته است: “شنیده ام شاه می خواهد عده ای را وکیل کند این کار مسخره است. مگر یک ورزشکار باید تن به این کارها بدهد؟ همچنین یعقوبی در ادامه می گوید”چند روز بعد او یعنی تختی حبیبی دیده بود و سخت به او پرخاش کرده بود که این کارها قبیح است.”

میرمحمدی می‌نویسد: «اولین رودررویی جدی این دو بر سر بازگشت تختی به تیم ملی برای مسابقات المپیک ۱۹۶۴ رقم خورد. روزهایی که تختی از خواستش برای بازگشت به تشک کشتی می گفت حبیبی فقط مجلس نشین بود. رو در رویی این دو در یکی از ویژه نامه های هفته نامه ی روشنفکر آشکار شد. این هفته نامه زمانی که صحبت از بازگشت تختی داغ شده بود ویژه نامه ای درباره ی وضعیت تیم ایران پیش از مسابقات المپیک ۱۹۶۴ منتشر کرد که در آن همه ی حرفها به آمدن یا نیامدن تختی ختم می شد. روشنفکر برای ویژه نامه اش هم سراغ تختی رفته بود و هم سراغ حبیبی. حبیبی در پاسخ به این سؤال که «درباره بازگشت تختی چه میگویید؟» گفته است “از قول من بنویسید که تختی مثل یک اتومبیل به روغن سوزی افتاده است. اگر او شب وروز هم تمرین کند محال است در مسابقات امتیاز کسب کند. تختی باید کشتی را کنار بگذارد و آن وقت انحطاط اخلاقی اش را هم کنار بگذارد. او می تواند یک مربی بشود. او از دو سال پیش تمرین نمی کرد و حالا هم که ادعا میکند برای شرکت در مسابقات توکیو تمرین میکند فقط عوام فریبی میکند. او شاید بتواند یک عده تماشاچی را گول بزند.” در حرفهای حبیبی مشخص نیست که منظورش از انحطاط اخلاقی تختی چیست. آیا انحطاط تختی علاقه اش به مصدق بود؟ آیا باید این حرف را تذکر نماینده مجلسی شاه دوست به شمار آورد؟ تختی چند روز بعد از این حرفها به تیم ملی دعوت شد. تختی وقتی خبرنگار به او میگوید که قرار است حبیبی، به عنوان سرپرست تیم ،ایران در المپیک حضور داشته باشد جواب میدهد “بسیار خوب چه عیب دارد مبارک است.” مصاحبه کننده ادامه می دهد که حبیبی درباره ی شما حرفهای تندی به زبان آورده است و تختی می گوید: “هر کس حق دارد در مورد هر کس دیگر حرف بزند یا نظر بدهد. […] اگر ببینمش، دستم را سمتش در از خواهم کرد. اگر از دست دادن با من اکراه نداشته باشد، دستش را محکم تر از همیشه خواهم فشرد، اگر نه باز به آن کشتی گیر احترام خواهم گذاشت.”

البته سال‌ها بعد حبیبی در مصاحبه‌ای با خبرآنلاین هرگونه اختلاف خود با تختی را انکار کرد و با اشاره به عکسی که در آن صورت تختی را بوسیده گفت: «تختی مرد بود. من هیچوقت در ۱۲ سالی که با تختی زندگی کردم هیچ رفتار ناشایست از او ندیدم. در این عکس تختی در یکی از مسابقات جهانی شکست خورد و من که دوست صمیمی اش بودم بغلش کردم و اشکش را پاک کردم. تختی دوست صمیمی من بود. متاسفانه برخی واقعیت ها را نمی گویند و می گویند من و تختی رابطه خوبی با یکدیگر نداشتیم.»

با این حال مراسم آشتی‌کنانی که در سال‌های آخر زندگی تختی در نشریه فرودسی بین او و حبیبی برگزار شد نشان می‌دهد حتما دلخوری‌هایی وجود داشته بود.

نشریات آتش بیار معرکه بودند

البته شکل گیری این دوگانه علت مهم دیگری هم داشت. تختی محبوب خبرنگاران و گزارش نویسان و صاحبان نشریات بود. در این میان، کیهان ورزشی به وضوح و کاملاً مشخص نه تنها از تختی حمایت می کرد، بلکه او و حبیبی را رو در روی هم قرار میداد و همیشه هم انتخابش از میان این دو تختی بود. مثلاً این نشریه در خرداد ۱۳۳۹ و پیش از مسابقات المپیک ۱۹۶۰ رم مقاله ای منتشر کرد با عنوان تختی ارباب بزرگ ارباب حبيبي مشکوک!

source