سیستم قضایی یک ارگان ضروری و حیاتی است و بدون آن، جامعه به معنای واقعی کلمه از هم خواهد پاشید. با این حال، موارد متعددی در سراسر جهان از متهم شدن افراد به جرایمی که مرتکب نشده اند، و سپس به زندان رفتن به خاطر آن اتهامات نادرست وجود داشته است. چنین مواردی هم در فیلم های زندگینامه ای و هم در فیلم های با داستان های ساختگی پوشش داده شده اند، اگر چه نتایج و رویدادهای منجر به محکومیت ها معمولاً متفاوت بوده است.
برای برخی از این شخصیت های به ناحق زندانی شده پاپوش دوخته شده است، برخی دیگر در زمان نامناسب در مکانی بوده اند که جرم و جنایت در آن رخ داده است، در حالی که برخی دیگر تنها به دلیل شهرت بد و سابقه نامناسب خود به عنوان مجرم شناخته می شوند. دلایل هر چه که باشد، تماشای رنج این افراد در حالی که خودشان یا دوستانشان تلاش می کنند تا عدالت را به اجرا در بیاورند، همیشه سخت است. در ادامه این مطلب می خواهیم نگاهی به برخی از تکان دهنده ترین فیلم هایی بیندازیم که در آن ها مردم خود را به خاطر اشتباهات دیگران و جرم هایی که مرتکی نشده اند پشت میله های زندان می بینند. بعضی از این شخصیت ها پایان خوشی دارند اما برخی دیگر اینقدر خوش شانس نیستند.
۱۰- Call Northside 777 (1948)
بی عدالتی و اشتباه در سیستم قضایی که در فیلم Call Northside 777 دیده می شود، زمانی آغاز می شود که یک پلیس در طول دوره ممنوعیت قاچاق مشروبات الکلی، در داخل یک کافه محل خرید و فروش غیرقانونی این مواد مورد اصابت گلوله قرار می گیرد. مالک به سرعت یک مرد لهستانی به نام فرانک را به عنوان عامل قتل شناسایی می کند و این مرد در دادگاه به ۹۹ سال زندان محکوم می شود. یک دهه بعد، مادر فرانک یک آگهی روزنامه ای منتشر می کند و در آن ذکر می کند که به هر کسی که اطلاعاتی درباره قاتل واقعی به دست آورد، ۵,۰۰۰ دلار جایزه می دهد. این موضوع باعث می شود که گزارشگری به نام پی جی مک نیل (جیمز استوارت) شروع به تحقیق کند و خیلی زود پرده از رازهای کثیف این پرونده بر می دارد.
اتفاقاتی که در پرده اول فیلم رخ می دهد، نشان می دهد که زندگی تا چه حد ناعادلانه است، اما این معرفی مادر فرانک به داستان است که حس تکان دهندگی بیشتری به فیلم می بخشد. تصمیم او برای در نظر گرفتن پاداش برای کسی که بتواند پسرش را نجات دهد، پس از ۱۱ سال از زندانی شدن فرزندش، تنها یک تصمیم آنی نیست. او مجبور بوده تمام این سال ها به عنوان پرستار بچه کار کند تا ۵,۰۰۰ دلار جایزه را جمع آوری کند.
همه بر این باورند که فرانک مرتکب این جنایت شده است (گواهی بر این است که تصور عمومی تا چه حد می تواند ناقص و نادرست باشد)، اما مادرش به بی گناهی پسرش ایمان دارد و مک نیل پس از انجام تحقیقات گسترده متوجه می شود که حق با او است. با این حال، تلاش برای بیرون آوردن فرانک از زندان بی نتیجه است چون کسانی که او را به زندان انداخته اند نمی خواهند بی کفایت به نظر برسند.
۹- The Green Mile (1999)
مسیر سبز برخلاف دیگر ساخته های جذاب استفن کینگ، عناصر ترسناکی در خود ندارد اما از نظر کیفیت بسیاری از آن ها را شکست می دهد. شخصیت های اصلی عبارتند از: پل (تام هنکس)، یک نگهبان زندان در دوران رکود بزرگ، و جان کافی (مایکل کلارک دانکن)، زندانی غول پیکری که به اتهام کشتن دو خواهر زندانی شده است. پس از زیر نظر داشتن کافی برای مدتی، پل متوجه می شود که او باهوش تر و خوش قلب تر از آن است که جرمی چنین هولناک و شنیع را مرتکب شده باشد. بنابراین سعی می کند اطلاعات بیشتری در مورد این مرد کسب کند.
کافی یک انسان کامل و بی نقص و البته معصوم است. کافی بسیار محترم بوده (او همیشه از کلمه “رئیس” استفاده می کند)، به دیگران اهمیت می دهد (او بیماری پل را با استفاده از قدرت های فراطبیعی اش درمان می کند) و بسیار به آرامی صحبت می کند، با این حال هرگز پایان خوشی در انتظارش نیست. کافی در نهایت اعدام می شود و وقتی این اتفاق می افتد، افرادی که وظیفه اجرای مجازات اعدام را بر عهده دارند چاره ای جز اشک ریختن در حین انجام این کار ندارند.
قبل از پایان بی رحمانه و تکان دهنده فیلم، کافی از طریق دیالوگ هایش، نقدهای تندی را از جهان ارائه می کند و تمام حرف هایی که می زند به خوبی برای کسی که فیلم را تماشا می کند قابل درک و ملموس است. او از این می گوید که هیچ چیزی در این دنیا عادلانه نیست و اینکه اتفاقات بد دائماً رخ می دهند. تمام منفیت های موجود در جهان باعث می شود که او با سرنوشت خود (اعدام) مشکلی نداشته باشد و اگر چه او سرنوشتش را می پذیرد، دیدن اینکه او به این شکل بیرحمانه و ناعادلانه از این دنیا می رود، به شدت ناراحت کننده است.
۸- Conviction (2010)
مجرمان و دردسرسازان سابقه دار معمولاً اولین کسانی هستند که ماموران پلیس در زمان جستجوی مقصران یک جنایت یا قانون شکنی، به دنبال آن ها می گردند. پس از قتلی در آیر، ماساچوست، یک مرد محلی به نام کنی دستگیر و بر اساس شواهد موجود محکوم می شود. خواهرش بتی (هیلاری سوانک) متقاعد نشده که او مجرم است، بنابراین بقیه زمان داستان فیلم محکومیت به تحقیقات شخصی او در مورد این جنایت اختصاص دارد.
یک رابطه خواهر و برادر بسیار قوی در فیلم وجود دارد، به طوری که بتی حتی برای وکیل شدن به دانشکده حقوق می رود تا بتواند محکومیت کنی را لغو می کند. اما تلاش او برای عدالت تنها چیزی نیست که با قلب بینندگان ارتباط برقرار می کند. بتی در طول فیلم با موانع مختلفی غیر مرتبط با سیستم قضایی روبرو می شود.
برای مثال، شوهرش او را به خاطر فکر کردن بیش از حد به برادرش ترک می کند. او همچنین تلاش می کند تا بین کلاس های حقوق و شغلش تعادل برقرار کند. بدتر از همه اینکه فرزندانش خواستار زندگی با پدرشان هستند زیرا احساس می کنند بتی بیش از حد سرش شلوغ است. موانع همچنان سر راهش قرار می گیرند، اما بتی بر همه آن ها غلبه می کند.
۷- The Shawshank Redemption (1994)
رستگاری در شاوشنک نه تنها یک فیلم عالی درباره یک محکوم شده بیگناه است بلکه یکی از بهترین صحنه های فرار از زندان در تاریخ سینما را نیز در خود دارد. در این فیلم، کارمند بانکی به نام اندی دوفرسن به زندان ایالتی شاوشنک در ایالت مین فرستاده می شود تا به اتهام قتل همسر و معشوقه اش، کاری که او ادعا می کند انجام نداده است، دو دوره حبس ابدش را بگذراند. در آنجا او با یک قاچاقچی کالاهای ممنوعه به نام رد (مورگان فریمن) دوست می شود و سعی می کند خود را با زندگی جدیدش وفق دهد.
بیشتر مردم تنها یکی از این سه دردسر را متحمل می شوند: مورد خیانت همسر قرار گرفتن، دفن کردن یکی از عزیزان و رفتن به زندان. اندی مجبور می شود همه این چیزها را تحمل کند و تماشای روایت بدبیاری ها و بی عدالتی هایی که در حق او صورت گرفته بسیار دردناک است.
انگار این ها نیز کافی نیست، زیرا اوضاع برای او در زندان بدتر می شود؛ جایی که یک گروه تبهکار بارها به او تجاوز جنسی می کنند. تماشای فرار او از طریق تونلی که ۱۹ سال حفر کرده بود نیز احساسات مخاطب را تحت تاثیر قرار می دهد زیرا او آزادی را که از او دریغ شده بود، پس می گیرد. از همه مهم تر، فیلم با دیدار دوباره رد و اندی پس از اینکه درخواست عفو مشروط رد پذیرفته می شود، به پایان می رسد.
۶- Double Jeopardy (1999)
فیلم مخاطره مضاعف شاید یکی از بهترین فیلم های تامی لی جونز نباشد اما داستان جالبی از متهم شدن یک فرد بیگناه را روایت می کند. او در این فیلم نقش لمان را بازی می کند؛ بازرس آزادی مشروطی که تلاش می کند مانع از انتقام گرفتن لیبی، زنی که به تازگی از زندان آزاد شده، از شوهری شود که به قتل او متهم شده بود. انگیزه لیبی برای انتقام جویی از کشف “بند مخاطره مضاعف” نشات می گیرد که مانع از آن می شود که مردم دو بار به خاطر یک جرم واحد متهم شوند. از آنجا که او قبلاً محاکمه و محکوم شده است، اگر این بار واقعاً مرتکب قتل شود، دیگر محاکمه نخواهد شد.
شوهر و بهترین دوست دو نفری هستند که یک زن احتمالاً بیشترین اعتماد را به آن ها دارد، بنابراین دیدن اینکه لیبی توسط هر دوی آن ها مورد خیانت قرار می گیرد، تکان دهنده است. صحنه ای که در آن لیبی صدای دخترش را می شنود که فریاد می زند “بابا!” در حالی که او از داخل زندان در حال صحبت کردن با دوستش، انجی، از طریق تلفن است، بسیار ناراحت کننده است زیرا او هرگز نمی دانست که شوهرش زنده است. او همچنین نمی دانست که شوهرش با انجی تبانی کرده است.
برخی چیزها در مورد این فیلم ناامید کننده و ناخوشایند هستند؛ از جمله تفسیر اشتباه از “بند مخاطره مضاعف”، اما تماشای اینکه لیبی دوران سخت زندان را تحمل کرده و سپس ناتوانی او در رسیدن به عدالت پس از آزادی نیز بسیار ناخوشایند است.
۵- In The Name of The Father (1993)
به نام پدر داستان گروه موسم به چهار گیلفوردی را روایت می کند که به دروغ به خاطر سازماندهی بمب گذاری در میخانه ای در گیلدفورد، انگلستان در سال ۱۹۷۴ محکوم شدند. شخصیت اصلی داستان دزد خرده پایی به نام گری کانلون (دنیل دی – لوئیس) است که برای داشتن زندگی بهتر به انگلستان می رود و پس از بازگشت به ایرلند، به خاطر حملات تروریستی که حالا سرخط خبرها شده دستگیر می شود.
این فیلم یک نقص بزرگ و در عین حال نادیده گرفته شده سیستم قضایی را برجسته می کند که در آن مقامات برای بستن پرونده ها میانبر می زنند تا صلاحیت خود را نشان دهند. برای مثال گری پس از شکنجه مجبور به اعتراف می شود و پدرش مورد تهدید قرار می گیرد. در زندان، گری مجرم واقعی را ملاقات می کند که آماده اعتراف است، اما پلیس اعتراف او را رد می کند.
علاوه بر این، گری با حالات چهره فوق العاده خود که ترس و ناامیدی اش را به خوبی نشان می دهد، مخاطبان را به وجد می آورد. و جای تعجب نیست که این شخصیت تا این حد باورپذیر است. دی – لوئیس در طول ساخت این فیلم به سبک بازیگری متد اکتینگ روی آورد و سه روز را در سلول یک زندان گذراند و لهجه بلفاستی خود را در خارج از محل و دوران فیلمبرداری نیز حفظ کرد.
۴- Anything for Her (2008)
در دقایق آغازین فیلم به خاطر او که با نام برای همسرم نیز شناخته می شود، یک معلم مدرسه به نام جولین اوکلرت و همسرش لیزا (دایانه کروگر) نشان داده می شوند که زندگی رویایی دارند. آن ها به همراه پسرشان در یکی از محله های حاشیه ای بی نام فرانسه زندگی می کنند و همه چیز خوب به نظر می رسد تا اینکه پلیس از راه رسیده و لیزا را به قتل رئیسش متهم می کند. او را دستبند زده و زندانی می کنند اما جولین همچنان امیدوار است. سال ها بعد، وقتی به او اطلاع داده می شود که لیزا خودخواسته مصرف انسولین برای کنترل دیابت خود را متوقف کرده است، متوجه می شود که همسرش تسلیم شده است. جولین که نمی خواهد بگذارد او بمیرد، نقشه ای برای بیرون آوردن او از زندان طراحی می کند.
هر دقیقه از فیلم با نشان دادن درماندگی جولین همراه است. او مطمئن نیست که نقشه غیرقابل باورش جواب بدهد، اما به هر حال تلاشش را می کند. عزم و احساس نگرانی او قابل تحسین است و الهام بخش کسانی است که به تماشای داستانش می نشینند، کسی که برای اطمینان از رنج نکشیدن عزیزش دست به کارهای غیرقابل باوری می زند. بنابراین، علی رغم غیرمحتمل بودن موفقیت نقشه اش، فیلم به خاطر او به بهترین شکل ممکن احساسات مخاطب را بر می انگیزد.
۳- The Exonerated (2005)
فیلم تبرئه شده یا بیگناه که برگرفته از یک نمایش برنده جایزه به همین نام است، داستان شش فرد مختلف را روایت می کند که همگی به قتل های مختلفی متهم شده و در انتظار اعدام قرار دارند. همه آن ها بعداً بیگناه شناخته می شوند، اگر چه به گفته سی بی اس نیوز، شواهد جدید ثابت می کند که یکی از این مردان (رابرت ارل هیز) در واقع مسئول جنایتی بوده که به آن متهم شده است.
کمیت پرونده ها در فیلم، شخصیت های بیشتری را به مخاطب ارائه می دهد تا با آن ها همدردی کند. علاوه بر این، هر یک از داستان ها برای مخاطب ملموس و قابل درک است زیرا زندانیان از طبقات اجتماعی متفاوت و دارای پیشینه های خاصی هستند. با تماشای این فیلم، بیننده این تصور را پیدا می کند که اگر به اندازه کافی خوش شانس نباشند، این اتفاق نیز ممکن است به سادگی برای آن ها رخ دهد. تنها مورد تبرئه نادرستی که در بالا ذکر شد شاید باعث شده تا این فیلم چندان مورد قدردانی قرار نگیرد، اما داستان های بقیه تبرئه شدگان، آن را شایسته اختصاص زمانی برای تماشایش می کند.
۲- Atonement (2007)
شخصیت بدشانس فیلم تاوان یا کفاره مرد جوانی به نام رابی است. از آنجا که پدرش به عنوان سرایدار یک خانواده ثروتمند کار می کند، رابی عاشق دختر بزرگ تر صاحبکار پدرش می شود. وقتی دختر کوچک تر خانواده به نام بریونی آن ها را در وضعیت خاصی می بیند، تصور می کند که او به خواهرش تجاوز می کند بنابراین این اتفاق را گزارش داده و باعث زندانی شدن رابی می شود. سال ها بعد، رابی به شرط خدمت در جنگ جهانی دوم آزاد می شود اما مدت کوتاهی پس از حادثه دانکرک می میرد.
غم انگیزترین چیز در مورد فیلم تاوان ساخته جو رایت این است که دو نفر که دیوانه وار عاشق هم بودند، به هم نمی رسند، چون یک نفر دیگر یک سنت گرا بود که احساس می کرد یک پسر فقیر هرگز نمی تواند با یک دختر ثروتمند باشد. به این ترتیب، این فیلم به عنوان یکی از غم انگیزترین فیلم های عاشقانه ای که تاکنون ساخته شده نیز شناخته می شود. این حقیقت که فرد تهمت زننده به رابی به یک رمان نویس موفق تبدیل شده، در حالی که پسر سرایدار تسلیم جراحاتش میدان جنگ می شود، موضوع دیگری است که مخاطبان را عصبانی می کند.
۱- Crown Heights (2017)
اتفاقات فیلم Crown Heights در سال ۱۹۸۰ آغاز می شوند. پس از کشته شدن یک نوجوان جامائیکایی در نیویورک، یک مهاجر ترینیدادی به نام کالین وارنر (لاکیت استنفیلد) به جرم این جنایت دستگیر می شود. کالین بر بی گناهی خود اصرار دارد و پلیس او را باور می کند، با این تفاوت که اهمیتی به گفته های او نمی دهند. برای آن ها، یک نفر باید به عنوان مقصر این قتل دستگیر شود و او از نگاه پلیس متهم مناسب این پرونده است. هر چه نباشد او یک سارق خودرو و دزد است و پرونده پرباری دارد.
کالین بهترین سال های زندگی خود را پشت میله های زندان سپری می کند و به مدت ۲۰ سال تمام با تبهکاران خشن و نگهبانان فخرفروش سر و کار دارد. در این مدت، بهترین دوست او، کارل، زندگی خود را وقف تلاش برای بیرون آوردن کالین از زندان می کند. تمرکز و خستگی ناپذیری او الهام بخش است. مهم نیست در این تلاش با چند نفر انسان بی احساس، بی توجه و بدون حس همکاری روبرو شود، او به راه خود ادامه می دهد و اهمیت دوستی های عمیق و زیبایی وفاداری را اثبات می کند.
source